ای تک سوار جاده عشق ای سبزترین موعود !!! راهی نمانده تا سرودن آخرین ترانه انتظار و فاصله ای نیست از کلبه ی سرد انتظار تا قصر زیبای وصال. نماز نیمه شبهای نیایش را به عشق تمنای تو به قامت می ایستیم و هر صبح کتاب خواب را به عشق روی تو می بندیم و پنجره ی چشمانمان را رو به باغ یاد تو می گشاییم و فصل داستان زندگی را با نام تو آغاز می کنیم و به شوق رویشی دوباره زیر لوای سبز تو بذر امید بر زمین زندگیمان می افشانیم چرا که آمدنت را باور داریم و به تقدس همین باور است که هر جمعه دروازه های نگاهمان رابه چراغهای انتظار آزین می کنیم . گره دلها را بر غرفه های جملات ندبه می بندیم تا سایه بان مژه ها و بر قلب کتاب دعا شبنم اشک می کاریم به یمن رسیدن سبزترین جمعه تاریخ که تو از ره می رسی و دروازه های عشق را فتح می کنی .
مهدی جان!!! تو رابه حرمت مسافران جاده انتظار تو را به حرمت عاشقان منتظر و منتظران عاشق تو را به حرمت بال و پر خاکی کبوتران آن مزار بی نشان و به حرمت ناله هایمان از پشت پرده ی غیبت در آی و به کنعان دیده ها قدم بگذار و خلعت سبز جاوید را به افق قلبهای منتظران شیعه بپوشان .
مولا جان!!! مگر نمی دانی؟؟ مگر نمی بینی ؟؟ میدانم که می بینی و می دانم که می دانی روزگار نامردی هاست و زمانه تکرار قصه سرنوشت فرزندان آدم هر روز هابیلی در آتش کینه قابیلی می سوزد . بیا تا کربلا در مظلومیت خود به دور غریبی حسین چرخ نزند و قافله زینب بی قافله سالار سفر نکند بیا و با ستمدیدگان جهان را برای همیشه به قدرت بنشان. بیا که عدالت در انتظار قدمت بی تاب و بی قرار است یا صاحب الزمان .