کلی سود می کنید اگه همه ی صفحات این وبلاگ را ببینید .
نظر بدین با کلیک روی نظرات یا به آدرس online_javad@yahoo.com ایمیل بزنید .
یادتو که نرفته؟
معلم کلاس اول می گفت : بچه ها بخش کنید : خا...نه. چند بخشه ؟
( همه با هم ) دو بخشه.
د...بس...تان. چند بخشه ؟ ( همه با هم ) سه بخشه.
دل، چند بخشه ؟ همه با هم : یه بخشه، یادتون اومد،
دل یه بخشه، یعنی یه خونه است با یه اتاق و یه انباری!
تا حالا دیدین همچی خونه ای رو به دو نفر اجاره بدن ؟!
چه برسه به چندین و چند نفر !! مگه دیوونه باشن !
--------------------------------------------------------------------------------------------
بند زده
دل مثل چینی است، یک چینی درجه یک و اعلاء، وقتی که شکست
دیگر ترمیم نمی شود، خیلی که هنرمند باشی می شود آنرا بند زد،
حال این دل من مثل یک چینی بند زده می ماند.
دلی که در سالیانی نه چندان دور بسختی شکسته، امروز با بندهایی
گاها چیزی می شود شبیه دل، اما نمی دانم چرا خدا حتی همین بندها را به دل من
صلاح نمی داند و هر بار بند از بند دلم می گسلد و مرا و دل مرا به همان حال می طلبد،
آری، با یک بند از خدا جدا شود، همان بهتر که شکسته بماند،
ولی خدای مهربانم، شکستگی مزمن دلم ممکن است
پای شیطان را به حریم خانه ات باز کند.
مرا دریاب! ... همین !
--------------------------------------------------------------------------------------------
سکوت را چهار دلیل است که در خود کلمه سکوت مستتر است.
س : سوخته دلی ک: کسالت و : واماندگی ت: تنهایی
و ساکنان عالم بزرگترین غمشان همان علت سکوتشان است.
گاهی که این سکوت بدلیل کم صبری یا بیقراری یا عصبانیت می شکند
دست ساکت می شود و مسکوت آرزو می کند که
ای کاش ساکت همان طور ساکت می ماند
که سکوت بسیاری از محتویات دل را مخفی می کند
و همین شاید تنها حسن سکوت باشد !
« آن مرغ خوش آواز چه زیباست به پرواز »
« مبهوت منم، خیره در او، چشم و دهان باز »
نمی دانم پرواز پرندگان را دیده اید، مخصوصا پرندگانی مثل عقاب و شاهین که بدلیل بزرگ
بودن، جزئیات پروازشان کاملا مفهوم است. بال زدند، اوج گرفتن، شیرجه زدن
و با سری مدور تمام جهات را نگریستن، از زیبائیهای پروازشان است . و چه خوب است
هنگام نظر به پرواز، با دقت تمام جزئیات و نحوه پرواز را بیاموزیم.
زیرا اگر چه که پرنده بسیار زیبا و جذاب است
ولی آنچه که بکار ما می آید، آموختن پرواز زیبای اوست. بقول معروف :
« پرنده رفتنی است، پرواز را بخاطر بسپار »
و من عمری مبهوت پرندگان مهاجر این قوم بوده ام.
افسوس که رمز پرواز را نفهمیدم ؟! ... همین!
------------------------------------------------------------------------------------------
« همه کس نصیب دارد ز نشاط و شادی اما »
« به من غریب مسکین غم بیحساب دادی »
صدایی که شاید هیچ وقت خوشایند نبود، اینک دارد کم کمک، کمرنگ و کمرنگتر میشود
و چشمانی که قبلا هم فروغ چندانی نداشت، حالا دارد بی فروغتر می شود،
دیگر ناله های شبانه ام را خریداری نیست و گوهر اشکهای نابم را، گوهری بدلی می خواند،
آهم از فرط سردی مانند تکه ای یخ در گلویم گیر می کند و با رها شدنش
دیگر کمکی به زخمهای کبود دلم نمی کند و برای سوزش سینه سوخته ام مرهمی نیست.
حتی قلم نیز درون دستم غریبی می کند و مانند بچه ای با دست و پا زدن،
بی تابی خویش را نشان می دهد، گویی نهایت آرزویش
رهایی از دست من است. بگذار این آرزو را
از او دریغ نکنم! برو به سلامت ....... ؟!
--------------------------------------------------------------------------------------
بخوان - چشم
بخوان و برو، بخوان و بپر، بخوان و زیبا شو، حتی زیباتر از الآن، به زیبائی ملائک و حتی
زیباتر از ملائک، دیگر اجسام دنیوی زیبایی تو را مصداق نمی شوند، نه خورشید! و نه ماه
و نه هیچ چیز دیگری! این جسم هر چه بیشتر رنج ببیند، برای او اندامش زیباتر می شود.
این جسم هر چه بیشتر گریه کند، قشنگتر و جذاب تر می شود. این دست هر چه بیشتر
به سینه بزند با اراده تر می شود. این لبها و زبان هر چه بیشتر با ذکر او مانوس شود،
دلفریب تر می شود، بگذار تا میمونها با پودر و ماتیک و آرایش به صورت خود برسند.
بگذار تا دنیوی ها با ورزش و زیبایی اندام بدنهای کثیفشان را روی فرم بیاورند.
بگذار تا قیافه خشکیده و روزه دارت در نظر آنها زشت نمایان شود. بگذار تا چشمان کثیفشان
کمتر صورت نورانیت را ببیند. برادرم! زیبایی ظاهری هم حتی با ورزش و زیبایی اندام
حاصل نمی شود، مگر چشمان گود افتاده و کثیف و پر از گناهشان را نمی بینی، مگر صورتهای
پر از جوش و لک و گونه های ورم کدره و ... را نمی بینی، این قیافه دنیوی آنهاست وای بحال
آخرت، بخوان سرود خدایی و زیبا شود، زیبائیت در دنیا خیره مکند و خوشا به آخَرت.
خواهرم! لباست زینده توست، خواهرم چادرت یادآور لباس مادرمان و دختر پیغمبرمان
است. خودت را بپوشان تا چشم کثیف و آلوده، در حسرت زیارت جانشین فاطمه زهرا (س)،
لجن مال شوند. مبادا خودت را از میمونهای بزک کرده ای که برای چشمان حق بین مانند
خوکهای لجن مال شده پلاسند، و متعفن در کوچه و خیابان کمتر بدانی. اصلا مقایسه ات
بیخود است؛ کجا گوهر را با مدفوع خوک مقایسه می کنند. قیاس مع الفارق است. صدای ناله
زهرا (س) هنوز بگوش می رسد. اولیاء گوش کنید باز هم زهرا(س) به بیت الاحزان رفته است.
خون فرزندانش در سنگفرش خیابانهای خرمشهر و مهران و در خاکریزهای جنوب خشک
نشده است که می بیند اسیران خاک چگونه تیرهای زهرآگین نگاهشان را به پیکره نیمه جان
آنها فرو می کنند! دل فاطمه (س) را خون نکنید! و باز هم برادرم! اگر چشم پاکت را
هنوز پاک نگهداری، براحتی زیبایی ها را تشخیص می دهی، ترا حق می دهم اگر در خیابانها
کنار جوی آب بنشینی و استفراغ کنی، تازه این قیافه دنیویشان است. خدا در آخرت چشمت
را به آنها نیندازد که در جلوی فرشته ها و همراهان، حال بهم خوردگیت
موجب خجالتت می شود! خدایا از نسلشان بکاه و
به جانشینان فاطمه زهرا (س) اضافه کن !
« آمین رب العالمین »
نظر دهی آزاده هر کسی خواست نظر بده یا به آدرس online_javad@yahoo.com ایمیل بزنید.
سعادت یعنی :
1- شرافت 2- دیانت 3- هدایت (1) 4- نجابت 5- انزوا 6- خلوت
7- حلاوت 8- رجعت 9- هدایت (2) 10- مرگ راحت ( با احتمال قوی ) !!
این ده تا مرحله رو خودم برای سعادت ساختم. همش رو هم باید تفسیر کرد.
ولی کی می تونه بره این راه راو؟
آی خدا یه راه میون بر و سریع السیر هم سراغ دارم، اگه بخوای از اون راه بری
سعادت فقط یه مرحله داره، داریم ! :
سعادت یعنی : 1- شهادت ! (%100 )
----------------------------------------------------------------------------------------------
هر کی یه جرمی بکنه بعدم بگیرنش، اگه اعدامی نباشه، سر و کارش با زندونه.
زندونی ها هم متفاوته، یکی شیش ماه، یکی سه ماه، یکی یک سال،
یکی ده سال و یکی هم حبس ابد!
خدایا، جرمه رو که کردم، قبول، اما به خود زندونی می گن که
آقا تو مثلا فلان قدر زندونی برات بریدن.
یارو هم ممکنه تقاضای تجدید نظر کنه.
خلاصه خدایا، تقاضای تجدید نظر دارم!
کجا باید برم تقاضامو بدم ؟!
------------------------------------------------------------------------------------
از معجزات آفرینش بشر، خلقت دله، یه تیکه گوشت با هزاران پیچ و خم و
کش و قوس. خیلی وقتا به یکی که می گی چرا این طوری می کنه میگه « کار دله ».
برای کارهای این دل صاب مرده ( چرا ) گفتن اصلا مفهومی نداره.
اگه بهش بگی چرا می خوای یا بگی چرا نمی خوای تو ....بهت می گه :
« بتو چه ! چرا نداره ! همینه که هست ! » یعنی نه خواستنش چرا داره نه نخواستنش !
البته دلها بعضی وقتا هم مریض می شن و صاحباشون یزید و معاویه و صدام
از کار در میان ! قضا و قدر خدا هم بعضی وقتا نه تنها با کار دل هماهنگ
در نمیاد که خیلی هم متضاد میشه. اینجا اگه صاحب دل دعا کنه برای هماهنگی
این دو تا، فقط رحمانیت و رافت خدا نسبت به بنده هاشه که
قضا و قدر رو می ریزه بهم. « یا الهی انت و لی نعمتی والقادر علی طلبتی و تعلم حاجتی ! »
------------------------------------------------------------------------------------------
مرا بخود وا گذارید، بگذارید در حصاری که از کثافات دنیوی
بدور خود کشیده ام بمانم و بمیرم و بپوسم!
دیگر چه امیدی است به شما وقتی که خدا مرا بخود واگذاشته !
آه که چقدر دلم می خواهد زودتر بمیرم!
ای نفس ، آیا بس نیست گناه و معصیت ؟ تو که درست نمی شوی پس خفه شو!!
ولی هنوز هم دم میاد و بازدم خارج می شود.
هر قدر هم التماس و الحاح می کنم که این نفس وامانده یا بیاید
و دیگر خارج نشود و یا خارج شود و دیگر نیاید، مقبول نمی افتد که نمی افتد!
خدایا، یک بالم شکسته و بال دیگرم برای پرواز آفریده نشده.
کمکی کن بلکه آزاد شوم. از تمامی قیود !
اگر خدا نبود شاید بهترین و راحت ترین راه حل خود کشی بود، ولی خدا هست و آنقدر بزرگ است که به ذهن ما نمی گنجه
و به همین سیاق من کوچکم.
نسبت به او و به بعضی از بندگانش. یعنی خدا با آن بزرگی، مشکل یک ذره به قطر یک میلیونیوم میکرون را نمی تواند حل کند؟
مگر می شود؟!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چی گفتی مرگ حلال
آیا جایی هست که مرگ را شرعی و حلال بفروشند؟
می خرم ، هر چقدر که باشد ؟! ...
همین !!
---------------------------------------------------------------------------------------------------
این یه تیکه گوشت سمت چپ سینه، ملقب به دل، عجب چیز عجیب و غریبیه !
وقتی می سوزه هیچ حرارتی تولید نمی کنه، اصلا
سوختنش با قواعد حرارت فیزیک جور در نمیاد، ولی پدر آدمو در می آره!
وقتی تنگ می شه هم اصلا به قانون انقباض، انبساط کاری نداره
ولی دنده های آدمو می خواد خورد کنه!
و همراه آهی جگر سوز، بپاشه رو زمین!
وقتی هم که به طپش می افته هزار و یک معنی داره
که یکیش خیلی دامنگیر منه و هزار جور دیگر قر و اطوار داره!
خوش بحال اونایی که بی دلند!
online_javad@yahoo.com ایمیل من هرچی خواستی میتونی بگی.
بررسى ادله عقلى اثبات وجود امام زمان(عج) |
برای داشتن آزادی باید دید اساسا آزادی چیست و چه حقی برای بشر بحساب میآید؟معمولا.دو گونه آزادی برای انسان در نظر گرفته میشود،یکی آزادی باصطلاح انسانی و دیگری آزادی حیوانی یعنی آزادی شهوات،آزادی هوی و هوسها... و اگر به زبان قدما بخواهیم بحث کنیم،باید آزادی نوع دوم را آزادی قوه غضبیه و قوه شهویه بنامیم.واضح است که کسانی که درباره آزادی بحث میکنند،منظورشان آزادی حیوانی نیست،بلکه آن واقعیت مقدسی است که آزادی انسانی نام دارد.انسان استعداد هائی دارد برتر و بالاتر از استعدادهای حیوانی.این استعدادها یا از مقوله عواطف و گرایشها و تمایلات عالی انسانی است و یا از مقوله ادراکها و دریافتها و اندیشههاست.به هر حال،همین استعدادهای برتر منشا آزادیهای متعالی او میشوند.
اینجا لازم است توضیح مختصری درباره دو نوع آزادی که مایه اشتباه کاری و مغلطه شده است داده شود.فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده.آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد.این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد.پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.اما آزادی عقیده، خصوصیت دیگری دارد.میدانید که هر عقیدهای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست.منشا بسیاری از عقاید،یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است.عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه بحساب میآید.یعنی فکر انسان در چنین حالتی،به عوض اینکه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است.و در اینجا است که آن قوه مقدس تفکر،بدلیل این انعقاد و وابستگی،در درون انسان اسیر و زندانی میشود. آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست،بلکه زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد.آیا در مورد انسانی که یک سنگ را میپرستد باید بگوئیم چون فکر کرده و بطور منطقی به اینجا رسیده و نیز به دلیل اینکه عقیده محترم است،پس باید به عقیده او احترام بگذاریم و ممانعتی برای او در پرستش بت ایجاد نکنیم؟ یا نه،باید کاری کنیم که عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم؟
به سوالات شما جواب می دهیم فقط روی نظرات کلیک کنید. یا به آدرس online_javad@yahoo.com ایمیل بزنید
قرآن وعده داده است که برای خدا قیام کنید،برای خدا عمل کنید،آن وقت عنایتخدا را میبینید.اگر توی خانهات بنشینی خدا را نمیبینی.اگر ساکتباشی،عنایتخدا را نمیبینی. برای خدا حرکت کن آنوقت است که خدا را و عنایت او را میبینی.
نظر شما چیست؟
آمریکایی یا ژاپنی؟
آلمانی یا روسی؟
کدام مرغوبتر است؟
تصویری دیدم ساخت ژاپن بود
و می توانستی با تکان دادنش
سعی صفا ومروه را خوب ببینی
تسبیحی دیدم
ساخت آلمان بود
مرغوب و خوشرنگ
و بندهای محکمی داشت
هنگام ذکر کاملا احساس رضایت می کردی
قرآنی دیدم
چاپ انگلیس
خوش خط وقشنگ
با ترجمه وتفسیر اسلام شناسان غربی
واعظی دیدم
که برای بازار مشترک اروپا دعا می کرد
و سوسیالیستی دیدم
که برای مسلمانان دل می سوزاند
و از جنگ ما متاسف بود!!
مسجدی را دیدم که می گفتند
مسیونرها مذهبی ساخته اند
چه بگویم
این را دیگر همه دیدند
خادم الحرمین شریفین
روی پیشانی سیاهش حک شده بود
ساخت آمریکا!!
بنام خدا
من چیستم؟ من کیستم؟ چرا هستم؟از کجا آمده ام ؟به کجا می روم؟ چرا خدا مرا آفریده است؟چرا خدا مرا اینطور خلق کرده است؟با این صورت !با این قیافه!با این شکل وشمایل! چرا انسان؟جیوان نه؟چرا فکر می کنم؟چرا خیال؟ چرا تعقل؟ چرا شکم ؟چرا شهوت؟چرا این جهان؟چرادر زمین ؟چرا در ایران؟در اروپا و آمریکا نه؟چرا در خوشی های آنجا نیستم؟چرا در این شهر؟چرا در مملکت اسلامی؟ اسلام دیگر چیست؟چرا اسلام؟ چرا شیعه؟ آنهم شیعه علی (ع)چراقرن بیستم ؟چرا سال 138۵ ؟ در این هیاهو وآمدنها و شدنها من چه می کنم ؟کار من چیست ؟وظیفه من چیست ؟مسئولیتم چیست ؟اصلا خدا چرا برای من این همه دشمن قرار داده ؟نفس و نفس و نفس و شیطان و آمریکا و اسرائیل و صهیونیسم و ...؟ وای خدا چرا؟
همه این سئوالات و هزاران سئوالات جورواجور ممکن است هراز گاهی به ذهن مبارک شما هم رسیده باشد یا شاید هم نیامده باشد.آنقدر غرق در خور و خواب و خوشی بودیم آنقدر مشغول شکم شاید بودیم که اگر یک موقعی هم می آمد اعتنایی نمی کردیم آنقدر سرگرمی و غفلتها بوده که شاید اصلا به این چیزها فکر نکنم
صدا و سیمای جمهوری اسلامی انقدر فیلم سینمایی رنگ و وارنگ ایرانی و خارجی پخش میکنه آنقدر سریال و طنز !!!به اندازه کافی موزیک و آهنگ های به اصطلاح مجاز و مباح می گذارند وهمین کافیه که آدم رو به دنیای هپروت ببرن و آدم به این مسائل فکر نکنه وچه برسه آهنگهای متفرقه که دوستان خارجیمون برای اینکه سرگرم باشیم می سازند و مجانی برامون می فرستن!!!
ولی خدائیش یه موقعهایی آدم اصلا نمیتونه از دست این سئوالات در بره و همه ما با این موقعیت در گیر شدیم که یا بهش جواب دادیم یا هم نه بی خیال شدیم و همین بی خیالیه که این همه آدم افسرده را بوجود می آورد.
چرا؟
اما همین قدر بگم که جواب دادن به به این سئوالات تکلیف آدم رو توی دنیا و آخرت مشخص می کنه
پس بهتر نیست همین حالا که جوونیم تکلیف خودمون رو مشخص کنیم.بهتر نیست هر چه زودتر همین امروز هم نه همین حالا از همین حالا به دنبال جواب این سئوالات باشیم .و اگه از همین حالا که بدنبال جواب این سئوالات نرفتیم بدونیم که فردا دیره و اگر فردایی باشه مطمئنا پشیمان خواهیم شد.
تازه نمیخواد به همه این سئوالات جواب بدیم اگه بتونیم به 10 تا نه 5تا از این سئوالات درست جواب بدیم بقیه اش دیگه حله حله..
خلاصه اینکه ما که رفتیم دنبال جواب سئوالاتمون شما هم اگه مایل بودید یه یاعلی خرجشه
حق نگهدارتون.
اگه خواستین می تونید به سوالات جواب بدین اگه ما هم تونستیم و بلد بودیم جوابتونو میدیم . فقط روی نظرات کلیک کنید. یا online_javad@yahoo.com ایمیل بزنید.
به زور قامت خود را کشید تا درگاه
نشست روی دو زانو ، نگاه پشت نگاه
سلام ضامن آهو ! جواب خواهی داد
سلام من این درمانده را ؟ ـ کسی ناگاه
به بازوان نحیفش نهیب زد بر خیز
گذاشت دست به زانو و گفت یا ا...
غریب وار به سمت حرم قدم برداشت
و گفت آمدم آقا ، شکست نامه سیاه
تمام غربت خود را تکاند و جاری شد
حرم پر از هیجان شد ، پر از جنون از آه
چقدر بوی کبوتر در آسمان جاری است
چقدر بوی خدا لا اله الا ا...
چگونه نام بلندت غریب خواهد بود
غریب نه که صمیمی است آسمان با ماه
شبیه شعر صمیمانه درد دل می کرد
که دست قافیه شد از تمام او کوتاه
دو شقه شد غزل رقص خاک و خاکستر
یکی به ماه رسید و یکی رسید به ما
اگر سلام مرا بی جواب بگذاری
قسم به قفل ضریحت نمی روم آقا
نمی روم به خدا تا همیشه می مانم
دخیل بسته ام این جا بگیر دستم را
بگیر دست دلم را بگیر و باور کن
که دل شکسته تر از من نمی کنی پیدا
تویی که آینه سرگرم دیدنت شده است
و با نگاه تو سیراب می شود دریا
و در تمام حرم ناگهان خبر پیچید
نیاز همهمه فریاد شور استغنا
قبول کن که در آشوب شعر ، خواهد کرد
شفاعت همه را ثامن الحجج فردا
و پاره پاره شد این شعر مثل جامه ی تو
که سر بلند تر از من نشست بر درگاه
اگر چه تلخ ولی وقت رفتن است آقا
نشسته مادر پیرم همیشه چشم به راه
هنوز صندلی چرخدار او در صحن
به شاعرانه ترین نوع عاشقی است گواه
خــون تــو آفـــتـاب شـد از بـام هـا گـذشــت
شـد کـوه ســیـل و بر سر بدنـام ها گـذشـت
نـامــت شـــراب کـوثـر ایـمان و عشـق بـود
صــدها هـزار جـرعـه شـد از جام ها گذشت
آن ظـهـر تـشـنـه فاصـله ی بـا تـو را بـریـد
تـیـغـی که از گـلـوی گــل انــدام ها گـذشـت
رویــایــشـان مـغـازلـه ی بـا لـــب تــو بـود
وقـتـی شـرار تـشــنـگی از کـام ها گـذشـت
هر عـابـری به حضرت چشمت دخیل بسـت
آن روز در پــنــاه تـــو از دام هـا گــذشـت
قـومـی که کـور بـود و چـراغ تـو را نـدیـد
از بـحـر بی کــرانـه ی اکــرام ها گــذشـت
خـورشیـد دل فروز تـو تـنها یک اربـعـین
از ابـــر بـی اصــالــت ابـهـام هـا گــذشــت
بـس قـرن ها که نـام تـو پـیـچیـده در جهان
بس روز ها که قافله از «شام ها» گـذشـت
ایـنـک تویی که آینه ی هر چه عـاشـقـی ...
کــدامین حرف را پیدا کنم
چـــه ظــرفی را پــر از دریــا کنـــم
کــدامین واژه جز زینب بیابم
کـــه عشق و صبـــر را معنـــا کنــــم
قلم برای وصف وجودت جلو نمی رود و به سجود افتاده است. صفحه های سفید کاغذ هم به قیامت نامت قامت بسته اند و من …
و من همچنان در تعظیم عظمت خدای گونه ات در میان دریای وقارت غریق .
فاش می گویم که مردی به نام تو آغاز می شود . مردان در پیشگاه کبریائیت همگی زانوی بندگی زنده اند و عالم در محضر وجودت سر به سجده تکریم فرود آورده است
چرا که قدم به قدم آمدی ... همراه حسین علیه السلام. دیدی هر چه دید و شنیدی هر چه شنید. خواندی هر چه خواند و گفتی هر چه گفت. نشستی هر جا که نشست و قیام کردی هر جا قیام کرد. طلوع کردی هر جا طلوع کرد و باز هم طلوع کردی آندم که به شفق نشست. آندم که راهی بجز سر نی نبود تنها تو بودی .... ایستاده و ناظر.
اَشْهَدُ اَنَّکِ جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ
نامت سزاوار ثناست و عظمتت سزاور پرستش و اگر بود اینکه غیر او به کسی سجده توان کرد، تردید ندارم که آن کس تویی.
خانم ! باز هم چشمان تشنه ما را در این سراب به جرعه ای از محبتت مهمان کن تا باز هم خون دل تو دل خون ما را خونین تر کند.
سرّ نی، در نینوا می ماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت، بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند، اگر زینب نبود
چشمهی فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابانها رها می ماند، اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوهِ فتنه ها می ماند، اگر زینب نبود
خداوند متعال وقتی انسان را خلق کرد از همان ابتدا محبت خویش را در دل او جای نهاد ولی شاید بپرسیدمگر میشود محبت خدادر دل گنهکار هم باشد . در جواب خواهیم گفت: آری محبت خدا در دل همه ی ما موجود است ولی گرد و غبار گناه بر روی آن نشسته و نمی گذارد این محبت شکوفا شود . عاشورا یکی از روزهایی است که می تواند این غبار را از روی دل ما پاک کند . ولی باید سعی کنیم که با گناهی دوباره این محبت زیر گرد و غبار گناه پنهان نشود .
قرآن امر و نهی می کند و ساکت است و ناطق که حجت خداست بر خلقش
در روایت است که حضرت ابراهیم خلیل الله بر سرزمین کربلا گذر نمود پای اسب او بلغزید و خلیل بر زمین افتاد و خون از جبین او بر محاسنش جاری شد خلیل در تحیر فرو ماند جبرئیل نازل شد وابراهیم را پریشان و در خون دید گفت ای خلیل ترا گناهی نبود که چنین پیش آمد بلکه اینجا کربلاست و در این سرزمین فرزند آخرین پیامبر به ظلم کشته خواهد شد و خون مطهرش بر زمین جاری خواهد گشت .
چنین است که آدم و نوح و ابراهیم و محمد بر خون وعده داده شده ی حسین گریستند تا اینکه در سال ۶۱ هجری خون موعود جاری شد .