کاغذ سفید دلم

کــدامین حرف را پیدا کنم

چـــه ظــرفی را پــر از دریــا کنـــم

کــدامین واژه جز زینب بیابم

کـــه عشق و صبـــر را معنـــا کنــــم

قلم برای وصف وجودت جلو نمی رود و به سجود افتاده است. صفحه های سفید کاغذ هم به قیامت نامت قامت بسته اند و من …

و من همچنان در تعظیم عظمت خدای گونه ات در میان دریای وقارت غریق .

فاش می گویم که مردی به نام تو آغاز می شود . مردان در پیشگاه کبریائیت همگی زانوی بندگی زنده اند و عالم در محضر وجودت سر به سجده تکریم فرود آورده است

چرا که قدم به قدم آمدی ... همراه حسین علیه السلام. دیدی هر چه دید و شنیدی هر چه شنید. خواندی هر چه خواند و گفتی هر چه گفت. نشستی هر جا که نشست و قیام کردی هر جا قیام کرد. طلوع کردی هر جا طلوع کرد و باز هم طلوع کردی آندم که به شفق نشست. آندم که راهی بجز سر نی نبود تنها تو بودی .... ایستاده و ناظر.
اَشْهَدُ اَنَّکِ جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ

نامت سزاوار ثناست و عظمتت سزاور پرستش و اگر بود اینکه غیر او به کسی سجده توان کرد، تردید ندارم که آن کس تویی.

خانم ! باز هم چشمان تشنه ما را در این سراب به جرعه ای از محبتت مهمان کن تا باز هم خون دل تو دل خون ما را خونین تر کند.

سرّ نی، در نینوا می ماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت، بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند، اگر زینب نبود
چشمه‌ی فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابانها رها می ماند، اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوهِ فتنه ها می ماند، اگر زینب نبود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد