بهائیت ۲

ان شا الله در این مبحث آیات قرآنی مربوط به مباحث اسلام و کفـر را عنوان کرده و به توضیح آنها برای طالبان واقعی حق و عدالت و نه گمراهان ، میپردازیم. آیات قرآنی مربوطه را به چهار قسمت تقسیم میکنیم، در مرحله اول و دوم آیات راجع به اسلام آمده که بیانگر دو نوع از اسلام میباشند، معنی اولی که در آیات گروه اول میآیند اسلام به معنی عام و معنای دوم آنها اسلام به معنی شخص کلمه است، سپس گروه سوم و چهارم آیات راجع به کفر هستند، گروه سوم آیات راجع به کفر به معنی اعم و گروه آخر کفر خاص را بیان کرده اند که در تحقیقی جداگانه و تحت عنوان کفر از دیدگاه قرآن خواهیم آورد. و اما آیات گروه اول سوره بقره آیه 112 (بلی، من اسلم وجهه لله و هو محسن، فله اجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون) یعنی بله هرکسی که تسلیم امر خدا شود و درستکار هم باشد پس اجرش در نزد خدا محفوظ است و ترس و اندوهی نخواهد داشت سوره بقره آیه 128 (ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک و ارنا مناسکنا و تب علینا...) ، سوره بقره آیه 136 (قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و ما اوتی النبیون من ربهم لا نفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون) و نیز آیات 132 سوره بقره و 67 و 80 و 84 سوره آل عمران و دهها آیه دیگر همگی بیان کننده اسلام به معنای عام هستنـد حال ببینیم منظور از این اسلام چیست؟ آیا اسلام به معنایی که شیعه دوازده امامی در پی تبلیغ آن است همین اسلام است؟ در این آیات دیده میشود که حتی خداوند در آیه 67 سوره آل عمران حضرت ابراهیم را نیز بنده ای مسلمان میخواند و حال آنکه حضرت محمد سالیان بعد از حضرت ابراهیم به دنیا آمد و پیام اسلام را به جهانیان رساند، نیز در سایر آیات مثلا دیده میشود که اسلام در مفهوم تسلیم امر خدا بودن آمده است مثل آیه اولی که آورده ایم، این در حقیقت بیان کننده مفهوم اسلام به معنای عام است، یعنی همان تسلیم بی قید و شرط دستورات الله بودن، یعنی بعد از آنکه بنده حقیقت دین خدا را کشف کرد و راه خدا را انتخاب نمود آنگاه باید بدون هیچ شرطی آماده اجرای همه دستورات گردد، چه خوشش بیاید و چه بدش بیاید، چه علتش را بفهمد چه نفهمد، و همانطوریکه قبلا در مقاله کشف حقیقت هم اشاره کردیم، بنده مسلمان به خدای مهربان خویش اعتماد دارد و میداند هر چه برای او تکلیف شده هم در دنیا و هم در آخرت نفع مطلق است و هر چه از آن نهی شده هم در دنیا و هم در آخرت ضرر خالص است. حال ببینیم این اسلامی که این آیات از آن یاد کرده اند چیست و چگونه قبل از ظهور پیامبر اسلام نیز کسانی به این آیین زندگی کرده اند؟ اگر با توجه به همین آیات بخواهیم مفهوم اسلام عام را توضیح دهیم میگوییم تسلیم در برابر امر خدا هدف ابتدایی و نهایی خلقت انسانها از ابتدا تا انتها بوده و هست، و همه پیامبران الهی از حضرت نوح تا خاتم آنها حضرت محمد مصطفی که ملقب به خاتم الانبیا بوده همگی برای این هدف به این دنیا فرستاده شدند، و نکته مهمتر اینکه همگی بنده خدا بودند و هیچیک هر چند مقدار هم که در پاکی و نزدیکی به خدا پیشرفت کرده بود، حتی یک درجه از بنده بودن بالا نرفت و در یک موضوع کوچک هم شریک خدا نشد، یعنی همواره تسلیم امر خدا بودند و مردم را نیز به این تسلیم فرا میخواندند. بگذریم از اهل کتابی که کتاب آسمانی خود را مخفی کردند و کتب خود را جایگزین آنها کردند، ولی هنوز هم بین آنها کسانی هستند که خداوند واحد را می پرستند و تسلیم مطلق امر خدا هستند و در حقیقت در حکم مسلمان به معنای عام کلمه انـد، و مصداق آیه 110 سوره آل عمران هستنـد که خطاب به مسلمانان میفرماید اما بهترین امتی هستید که در میان انسانها بوجود آمدید، مردم را به اعمال خوب امر میکنیـد و از زشتیها باز میدارید، و به خدا ایمان می آورید، و اگر اهل کتاب هم ایمان آورنـد، برای آنها خیــر و خوبی خواهد بود، بین آنها مومنانی هستند و لیکن اکثر آنها فاسقاننـد، از این آیات که بگذریم در طول تاریخی که قرآن بیان میکند، ومهمترین منبع تاریخی ما مسلمانان است، همواره مسیر مبارزه با ظلم بین امتهای مختلف ادامه یافته است بدین صورت که در هر زمانی ظالمانی در زمین وجود داشتند که حکم خدا یا همان اسلام به معنای عام را زیر پا گذاشته و با قلدری ناشی از غرور خواسته اند در زمین طغیان و نافرمانی کنند و فساد بر پا کننـد، نمونه جدید این افراد را که با نام خدا به ظلم پرداخته اند در بحث بهاییت بیان کردیم و ثابت کردیم بهاییت با تحریف اسلام خود را در قتل عام هزاران مسلمان در سر تاسر دنیا و در ظلم تمام ظالمان جهان شریک کرد و علاوه بر عذاب آخرتی ذلت دنیا را نیز برای خود خرید و چه بهای اندکی برای انسانی که میتوانست بهشت را خریداری کند...، همینجا لازم بذکر است که کسانی که این داستانها را در قرآن میبیننـد و در پاسخ میگوینـد خداوند مسلمین کتاب داستان برایشان فرستاده بداننـد که خدا در همین قرآن این افراد را نیز ماننـد‌ همان ظالمین معرفی میکند و در آیه 206 سوره بقره میفرماید (و اذا قیل له اتق الله، اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد)... و چه زیادند کسانیکه وقتی آنها را به اسلام و رعایت تقوای اسلامی دعوت میکنیم، غرور توام با خودپرستی آنها را میگیرد و جایگاه جهنم را انتخاب میکننـد. حال ببینیم اسلام به معنای اخص کلمه چیست و آیا فرقی دارد که ما مسلمان شویم و مثلا به دین موسی و عیسی یا محمد علیهما السلام عمل کنیم، یا همگی ماننـد هم هستند؟ ما در اینجا یک حرف بیشتر نداریم و آن اینکه اسلام همواره به همان معنای تسلیم امر خدا بودن بوده و هست، لیکن در جریان تکامل آن بتدریج مسایل دین مطرح شد، مثلا در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام، بت پرستان شدیدا مورد حمله واقع شدند و زمینه برای پیامبران بعدی بوجود آمد تا دین توحید را کاملتر بیان کنند، و در زمان موسی علیه السلام حکومت زورگویی فرعون نوک حمله ایشان بود تا زمینه برای بیان حقایق بیشتر این دین آسمانی ظاهر شود. ببینید حرفی که میخواهیم بزنیم بسیار حرف بالایی است، ما داریم میگوییم همه پیامبران از اول تا آخر زمینه ظهور اسلام خاص که همان شیعه است را آماده میکردند، و نهایت الامر دین خاص اسلام و مذهب خاص شیعه بهد از 124000 پیامبر و با هدف تشکیل حکومت الله در زمین ظاهر شد. اینها از محکات دین ماست و اگر هنوز خودمان باور نداریم باید علتش را بررسی کنیم، نترسیم که حالا چند تا مشرک و کافر و مرتد در جهان بخواهند بین ما تفرقه ایجاد کننـد یا با ایجاد شبهه مانع حرکت آزادیبخش اسلام شونـد، این وعده الهی است و (ان الله لا یخلف المیعاد) آیه قرآن است. اگر هم نمیتوانیم قبول کنیم بعلت سستی ما و تنبلی است چون اگر قبول کردیم که همه پیامبران آمدند و همه چیزشان را گذاشتند و بدون اینکه از مردم اجری بخواهند جان خود را فدای ایمان آنها کردند تا فقط یک حکومت الله در جهان تشکیل شود که در اسلام ما این کار انجام شد، حالا وظیفه ما بقدری سنگین است که.... بهرحال چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بگذارند و چه نگذارند، همین اسلام و همین شیعه ریشه ظلم را از جهان بر خواهد داشت و صلح جهانی مبنی بر عدالت و برابری بر پا خواهد کرد و حکومت جهانی الله را در سر تا سر جهان بر خواهد افراشت. حالا فهمیدید چرا خداوند خطاب به حضرت خاتم الانبیا میفرمایند: لولاک لما خلقت الافلاک ... یعنی ای محمد، من زمین و آسمان را برای تو خلق کردم. هدف خلقت از همان ابتدا اسلام ناب محمدی بود، هدف خلقت از همان ابتدا تشیع علوی بود، هدف قیام حسینی بود، هدف عصمت فاطمی بود، هدف اهل بیت بودند... (بزودی مبحث جدیدی تحت عنوان موفقیتهای مسلمین به این سایت اضافه خواهد شد تا چشمان کوردلان کورتر شود). حال نگاهی می اندازیم به آیات قرانی در اثبات اینکه اسلامی که حضرت محمـد علیه السلام رسالت تبیین آنرا داشتند آخرین دین، آخرین مرحله توحید، وبالاترین هدف خلقت انسانی بوده، هست و خـواهد بـود: آیه اول مهمترین آیه در این بحث است، سوره مائده، ایه 3 (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم، فلا تخشوهم و اخشون، الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا) این آیه وقتی نازل شد که حکومت اسلامی به رهبری شخص پیغمبر تشکیل شده بود و پایه های محکم یافته بود، و ایشان در محلی بنام غدیر خم حضرت علی علیه السلام را برای زعامت این حکومت بعد از خودشان منصوب فرمودند. اینجا خداوند در این آیه میفرمایند: (امروز کسانیکه به اسلام کافرند از شکست دین شما مایوس شدند، پس از آنها نترسید و فقط از من بترسید، امروز کامل کردم برای شما دینتان را و تمام گرداندم نعمتم را و دین اسلام را برای شما باعث رضایت خود گرداندم). ببینید و ببینند که چقدر واضح خداوند برای اولین و آخرین بار دینی را کامل و تمام معرفی کرده و با نام بردن از کلمه اسلام آنرا دین مورد رضایت خود خطاب فرمودند. آیه دوم آیه 85 از سوره آل عمران است که راه هر گونه تحریف و دین سازی بعد از اسلام را میبندد. (و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل عنه و هو فی الآخره من الخاسرین) یعنی (هر کس غیر از اسلام دینی انتخاب میکند، از او پذیرفته نمیشود، و او در آخرت از زیانکاران است.) ما شاالله بعضیها، رو که نیست، خیلی راحت اسلام را نسخ میکند ، بعدشم توی آیات قیامت میمانند و میگویند اصلا قیامت هم آمد و تمام شد، بعدشم همینجوری توی دروغهایشان میماننـد و دیگر صحبت را قطع میکنند و... (چرا آقایان جوابهای علمای شیعه را جواب نمیدهند، و اگر حرفی دارند نمیزننـ‌د. جبهه اسلام امروز به برکت خدای تعالی از هر روز قویتر شده و روز به روز نیز بر قدرتش افزوده میشود و جز به بندگان مخلص خدا به هیچ کس احتیاج ندارد، (یمنون علیک ان اسلموا، قل لا تمنوا علی اسلامکم، بل الله یمن علیکم ان هداکم للایمان) در این آیه خداوند در پاسخ کسانی که میخواهند اسلام بیاورند ولی بخاطر اسلام آوردنشان منت میگذارند میفرماید: (بر تو منت میگذارند تا مسلمان شوند، به آنها بگو اسلام شما هیچ منتی بر من ندارد، بلکه این خداست که بر شما منت گذاشته و شما را به ایمان واقعی هدایت کرده است.)، ما اگر هم چیزی میگوییم از دلسوزی است و دلمان به حال کسانی که در دامن آنها گرفتار شده اند میسوزد، دلمان برای آنها میسوزد که بدون اینکه فایده ای برای دنیایشان هم داشته باشد، دارند آتش دائمی برای خود جمع میکننـد. ما نمیگوییم خودمان اهل بهشتیم، نه، ما هم به خاطر گناهانمان به آتش خواهیم افتاد، اما در نهایت بخاطر ایمانمان و کارهای صالحی که انجام داده ایم بهشت خدا را ان شاالله خواهیم دید، ولی آنها قومی هستید که اگر همه عمرشان هم کار خوب انجام دهید، خدا قبول نمیکند، چون اصل جریان را نگرفتند، آیه بعدی آیه 19 سوره آل عمران است: (ان الدین عند الله الاسلام، و ما اختلف الذین اوتواالکتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغیا بینهم، و من یکفر بآیات الله فان الله سریع الحساب) این آیه شاید برای کسانیکه عربی هم نمیدانند قابل فهم است، (بدرستیکه دین مورد قبول خدا اسلام است) حال چه انسان عاقلی میتواند بگوید اینهمه آیه و دلیل روشن بر ختم نبوت و رسالت در اسلام دارای تفسیر دیگری هستند و ممکن است بعدا نسخ بشوند، حتی انسان عاقلی هست که قبول کند خدا این آیات را آورده و اگر بعدا پیامبری معجزه کرد و حقانیت خود را ثابت کرد (که این اتفاق هم نیفتاده است)، این دستورات نقض میشوند؟ فقط در یک صورت میتوان چنین پنداری داشت و آن اینکه ..... دنیا باشیم! بعضیها باید تا قیام قیامت از اینهمه تفسیر به رای و توجیه کردن تعازضاتشان شرمنده باشند و البته شرمندگی کافی نیست. در ادامه آیات قرآن در مورد مسلمین توجه شما را به آیات 83 و 80 سوره آل عمران و آیه 208 سوره بقره جلب میکنم که میتوانید با مراجعه به قـرآن مقدس آنها را مطالعه نمایید. ضمنا من صرفا فرصت مطالعه کمتر از نیمی از قرآن را داشته ام و دوستان میتواننـد با مطالعه سایر قسمتهای قرآن نکات جامعتری از این کتاب مقدس بیرون آورند و مورد استفاده قرار دهنـد چون بیش از یکصد مرتبه آیاتی راجع به اسلام ذکر شده است

 

چگونه بهائیت بوجود آمد

                                                   به نام خدا

    پیغمبر اسلام فرمودند :

((درامت من سیزده دروغگوی بزرگ (دجال) به دنیاخواهندآمدکه همگی ادعای پیغمبری خواهند کرد. ا ما من آخرین پیغمبرهستم وپس از من پیامبری نخواهد آمد)) .    

                           سنن ابو داوود    ج دوم    ص 225  .     صحیح ترمزی    ج دوم    ص 45

                                 بابیه و بهائیه

    بابیه :

بنیان گذار فرقه بابیه سید علی محمد شیرازی است . او در ابتدای دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را وسیله ارتباط مردم با امام زمان می دانست او ملغب به ((باب)) گردید و پیروانش ((بابیه)) نامیده شدند . سید علی محمد در سال 1235 ق در شیرازبه دنیا آمد . در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت وخواندن و نوشتن را آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسائی بنیانگذار فرقه شیخیه بود ولذا سید علی محمد از همان دوران با شیخیه آشنا گردید به طوری که در حدود سن نوزده سالگی به کربلارفت و در درس سید کاظم رشتی که او نیز از شاگردان شیخ احمد احسائی بود حاضر شد . دراین راستا با مسائل عرفانی و تفسیر و تاویل قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد .او قبل ازرفتن به کربلامدتی در بوشهر اقامت کرد ودر آنجا به ((ریاضت کشی)) پرداخت.

نقل شده در هوای گرم تابستان بوشهربرروی بام خانه روبه آفتاب اورادی می خواند. پس ازدرگذشت

سید کاظم رشتی میان چند تن از شاگردانش رقابت  بر سر جانشینی افتاد و سید علی محمد نیز در این رقابت شرکت کرد او حتی پای از جانشینی سید کاظم فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا ((ذکر))او یعنی واسطه میان امام ومردم خواند . هجده تن از شاگردان سید کاظم رشتی که همگی شیخی مذهب بودند (و بعدهاسیدعلی محمد آنها را حروف حی : ح = 8 و ی = 10 نامید) از او پیروی کردند . علی محمد در آغاز بخشهایی از قرآن رابا روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تاویل کرد وتصریح کردکه از سوی امام زمان(عج) مامور به ارشاد مردم است. سپس مسافرتهایی به مکه وبوشهر

کردو دعوت خود را آشکارا تبلیغ کرد . یارانش نیز در نقاط دیگربه تبلیغ ادعاهای وی پرداختند.پس از مدتی که گروههایی به وی گرویدند ادعای خود را تغییر داد و از مهدویت سخن گفت و خود را مهدی موعود معرفی کرد و پس ازآن ادعای نبوت و رسالت خویش را مطرح ساخت و مدعی شد که دین اسلام مسخ شده و خداوند دین جدیدی همراه با کتاب آسمانی تازه به نام ((بیان))را بر او نازل کرده اوکتاب خودرابرترازهمه پیامبران دانسته وخود رامظهرنفس پروردگار پنداشته است . 

سود

کلی سود می کنید اگه همه ی صفحات این وبلاگ را ببینید .

نظر بدین با کلیک روی نظرات یا به آدرس online_javad@yahoo.com ایمیل بزنید .

خانه دل

خانه دل

یادتو که نرفته؟

معلم کلاس اول می گفت : بچه ها بخش کنید : خا...نه. چند بخشه ؟

( همه با هم ) دو بخشه.

د...بس...تان. چند بخشه ؟ ( همه با هم ) سه بخشه.

دل، چند بخشه ؟ همه با هم : یه بخشه، یادتون اومد،

دل یه بخشه، یعنی یه خونه است با یه اتاق و یه انباری!

تا حالا دیدین همچی خونه ای رو به دو نفر اجاره بدن ؟!

چه برسه به چندین و چند نفر !! مگه دیوونه باشن !

--------------------------------------------------------------------------------------------

بند زده

دل مثل چینی است، یک چینی درجه یک و اعلاء، وقتی که شکست

دیگر ترمیم نمی شود، خیلی که هنرمند باشی می شود آنرا بند زد،

حال این دل من مثل یک چینی بند زده می ماند.

دلی که در سالیانی نه چندان دور بسختی شکسته، امروز با بندهایی

گاها چیزی می شود شبیه دل، اما نمی دانم چرا خدا حتی همین بندها را به دل من

صلاح نمی داند و هر بار بند از بند دلم می گسلد و مرا و دل مرا به همان حال می طلبد،

آری، با یک بند از خدا جدا شود، همان بهتر که شکسته بماند،

ولی خدای مهربانم، شکستگی مزمن دلم ممکن است

پای شیطان را به حریم خانه ات باز کند.

مرا دریاب! ... همین !

--------------------------------------------------------------------------------------------

سکوت

سکوت را چهار دلیل است که در خود کلمه سکوت مستتر است.

س : سوخته دلی ک: کسالت و : واماندگی ت: تنهایی

و ساکنان عالم بزرگترین غمشان همان علت سکوتشان است.

گاهی که این سکوت بدلیل کم صبری یا بیقراری یا عصبانیت می شکند

دست ساکت می شود و مسکوت آرزو می کند که

ای کاش ساکت همان طور ساکت می ماند

که سکوت بسیاری از محتویات دل را مخفی می کند

و همین شاید تنها حسن سکوت باشد !

بخوان چشم بخوان

  • پرواز

« آن مرغ خوش آواز چه زیباست به پرواز »

« مبهوت منم، خیره در او، چشم و دهان باز »

نمی دانم پرواز پرندگان را دیده اید، مخصوصا پرندگانی مثل عقاب و شاهین که بدلیل بزرگ

بودن، جزئیات پروازشان کاملا مفهوم است. بال زدند، اوج گرفتن، شیرجه زدن

و با سری مدور تمام جهات را نگریستن، از زیبائیهای پروازشان است . و چه خوب است

هنگام نظر به پرواز، با دقت تمام جزئیات و نحوه پرواز را بیاموزیم.

زیرا اگر چه که پرنده بسیار زیبا و جذاب است

ولی آنچه که بکار ما می آید، آموختن پرواز زیبای اوست. بقول معروف :

« پرنده رفتنی است، پرواز را بخاطر بسپار »

و من عمری مبهوت پرندگان مهاجر این قوم بوده ام.

افسوس که رمز پرواز را نفهمیدم ؟! ... همین!

------------------------------------------------------------------------------------------

  • بسم رب الشهداء

« همه کس نصیب دارد ز نشاط و شادی اما »

« به من غریب مسکین غم بیحساب دادی »

صدایی که شاید هیچ وقت خوشایند نبود، اینک دارد کم کمک، کمرنگ و کمرنگتر میشود

و چشمانی که قبلا هم فروغ چندانی نداشت، حالا دارد بی فروغتر می شود،

دیگر ناله های شبانه ام را خریداری نیست و گوهر اشکهای نابم را، گوهری بدلی می خواند،

آهم از فرط سردی مانند تکه ای یخ در گلویم گیر می کند و با رها شدنش

دیگر کمکی به زخمهای کبود دلم نمی کند و برای سوزش سینه سوخته ام مرهمی نیست.

حتی قلم نیز درون دستم غریبی می کند و مانند بچه ای با دست و پا زدن،

بی تابی خویش را نشان می دهد، گویی نهایت آرزویش

رهایی از دست من است. بگذار این آرزو را

از او دریغ نکنم! برو به سلامت ....... ؟!

--------------------------------------------------------------------------------------

بخوان - چشم

بخوان و برو، بخوان و بپر، بخوان و زیبا شو، حتی زیباتر از الآن، به زیبائی ملائک و حتی

زیباتر از ملائک، دیگر اجسام دنیوی زیبایی تو را مصداق نمی شوند، نه خورشید! و نه ماه

و نه هیچ چیز دیگری! این جسم هر چه بیشتر رنج ببیند، برای او اندامش زیباتر می شود.

این جسم هر چه بیشتر گریه کند، قشنگتر و جذاب تر می شود. این دست هر چه بیشتر

به سینه بزند با اراده تر می شود. این لبها و زبان هر چه بیشتر با ذکر او مانوس شود،

دلفریب تر می شود، بگذار تا میمونها با پودر و ماتیک و آرایش به صورت خود برسند.

بگذار تا دنیوی ها با ورزش و زیبایی اندام بدنهای کثیفشان را روی فرم بیاورند.

بگذار تا قیافه خشکیده و روزه دارت در نظر آنها زشت نمایان شود. بگذار تا چشمان کثیفشان

کمتر صورت نورانیت را ببیند. برادرم! زیبایی ظاهری هم حتی با ورزش و زیبایی اندام

حاصل نمی شود، مگر چشمان گود افتاده و کثیف و پر از گناهشان را نمی بینی، مگر صورتهای

پر از جوش و لک و گونه های ورم کدره و ... را نمی بینی، این قیافه دنیوی آنهاست وای بحال

آخرت، بخوان سرود خدایی و زیبا شود، زیبائیت در دنیا خیره مکند و خوشا به آخَرت.

خواهرم! لباست زینده توست، خواهرم چادرت یادآور لباس مادرمان و دختر پیغمبرمان

است. خودت را بپوشان تا چشم کثیف و آلوده، در حسرت زیارت جانشین فاطمه زهرا (س)،

لجن مال شوند. مبادا خودت را از میمونهای بزک کرده ای که برای چشمان حق بین مانند

خوکهای لجن مال شده پلاسند، و متعفن در کوچه و خیابان کمتر بدانی. اصلا مقایسه ات

بیخود است؛ کجا گوهر را با مدفوع خوک مقایسه می کنند. قیاس مع الفارق است. صدای ناله

زهرا (س) هنوز بگوش می رسد. اولیاء گوش کنید باز هم زهرا(س) به بیت الاحزان رفته است.

خون فرزندانش در سنگفرش خیابانهای خرمشهر و مهران و در خاکریزهای جنوب خشک

نشده است که می بیند اسیران خاک چگونه تیرهای زهرآگین نگاهشان را به پیکره نیمه جان

آنها فرو می کنند! دل فاطمه (س) را خون نکنید! و باز هم برادرم! اگر چشم پاکت را

هنوز پاک نگهداری، براحتی زیبایی ها را تشخیص می دهی، ترا حق می دهم اگر در خیابانها

کنار جوی آب بنشینی و استفراغ کنی، تازه این قیافه دنیویشان است. خدا در آخرت چشمت

را به آنها نیندازد که در جلوی فرشته ها و همراهان، حال بهم خوردگیت

موجب خجالتت می شود! خدایا از نسلشان بکاه و

به جانشینان فاطمه زهرا (س) اضافه کن !

« آمین رب العالمین »

نظر دهی آزاده هر کسی خواست نظر بده یا به آدرس online_javad@yahoo.com ایمیل بزنید.

سعادت یعنی

سعادت یعنی :

1- شرافت 2- دیانت 3- هدایت (1) 4- نجابت 5- انزوا 6- خلوت

7- حلاوت 8- رجعت 9- هدایت (2) 10- مرگ راحت ( با احتمال قوی ) !!

این ده تا مرحله رو خودم برای سعادت ساختم. همش رو هم باید تفسیر کرد.

ولی کی می تونه بره این راه راو؟

آی خدا یه راه میون بر و سریع السیر هم سراغ دارم، اگه بخوای از اون راه بری

سعادت فقط یه مرحله داره، داریم ! :

سعادت یعنی : 1- شهادت ! (%100 )

----------------------------------------------------------------------------------------------

  • زندون

هر کی یه جرمی بکنه بعدم بگیرنش، اگه اعدامی نباشه، سر و کارش با زندونه.

زندونی ها هم متفاوته، یکی شیش ماه، یکی سه ماه، یکی یک سال،

یکی ده سال و یکی هم حبس ابد!

خدایا، جرمه رو که کردم، قبول، اما به خود زندونی می گن که

آقا تو مثلا فلان قدر زندونی برات بریدن.

یارو هم ممکنه تقاضای تجدید نظر کنه.

خلاصه خدایا، تقاضای تجدید نظر دارم!

کجا باید برم تقاضامو بدم ؟!

------------------------------------------------------------------------------------

  • کار دل

از معجزات آفرینش بشر، خلقت دله، یه تیکه گوشت با هزاران پیچ و خم و

کش و قوس. خیلی وقتا به یکی که می گی چرا این طوری می کنه میگه « کار دله ».

برای کارهای این دل صاب مرده ( چرا ) گفتن اصلا مفهومی نداره.

اگه بهش بگی چرا می خوای یا بگی چرا نمی خوای تو ....بهت می گه :

« بتو چه ! چرا نداره ! همینه که هست ! » یعنی نه خواستنش چرا داره نه نخواستنش !

البته دلها بعضی وقتا هم مریض می شن و صاحباشون یزید و معاویه و صدام

از کار در میان ! قضا و قدر خدا هم بعضی وقتا نه تنها با کار دل هماهنگ

در نمیاد که خیلی هم متضاد میشه. اینجا اگه صاحب دل دعا کنه برای هماهنگی

این دو تا، فقط رحمانیت و رافت خدا نسبت به بنده هاشه که

قضا و قدر رو می ریزه بهم. « یا الهی انت و لی نعمتی والقادر علی طلبتی و تعلم حاجتی ! »

------------------------------------------------------------------------------------------

  • حصار

مرا بخود وا گذارید، بگذارید در حصاری که از کثافات دنیوی

بدور خود کشیده ام بمانم و بمیرم و بپوسم!

دیگر چه امیدی است به شما وقتی که خدا مرا بخود واگذاشته !

آه که چقدر دلم می خواهد زودتر بمیرم!

ای نفس ، آیا بس نیست گناه و معصیت ؟ تو که درست نمی شوی پس خفه شو!!

ولی هنوز هم دم میاد و بازدم خارج می شود.

هر قدر هم التماس و الحاح می کنم که این نفس وامانده یا بیاید

و دیگر خارج نشود و یا خارج شود و دیگر نیاید، مقبول نمی افتد که نمی افتد!

خدایا، یک بالم شکسته و بال دیگرم برای پرواز آفریده نشده.

کمکی کن بلکه آزاد شوم. از تمامی قیود !

برای خدا

اگر خدا نبود شاید بهترین و راحت ترین راه حل خود کشی بود، ولی خدا هست و آنقدر بزرگ است که به ذهن ما نمی گنجه

و به همین سیاق من کوچکم.

نسبت به او و به بعضی از بندگانش. یعنی خدا با آن بزرگی، مشکل یک ذره به قطر یک میلیونیوم میکرون را نمی تواند حل کند؟

مگر می شود؟!

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چی گفتی مرگ حلال

آیا جایی هست که مرگ را شرعی و حلال بفروشند؟

می خرم ، هر چقدر که باشد ؟! ...

همین !!

---------------------------------------------------------------------------------------------------

  • دل

این یه تیکه گوشت سمت چپ سینه، ملقب به دل، عجب چیز عجیب و غریبیه !

وقتی می سوزه هیچ حرارتی تولید نمی کنه، اصلا

سوختنش با قواعد حرارت فیزیک جور در نمیاد، ولی پدر آدمو در می آره!

وقتی تنگ می شه هم اصلا به قانون انقباض، انبساط کاری نداره

ولی دنده های آدمو می خواد خورد کنه!

و همراه آهی جگر سوز، بپاشه رو زمین!

وقتی هم که به طپش می افته هزار و یک معنی داره

که یکیش خیلی دامنگیر منه و هزار جور دیگر قر و اطوار داره!

خوش بحال اونایی که بی دلند! 

   online_javad@yahoo.com ایمیل من هرچی خواستی میتونی بگی.

ولادت حضرت مهدی

ولادت

ظهور و امامت آن حضرت, مسئله اى است اساسى که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشى را به زندگى و رفتاردین باوران, بویژه ولادت و زندگى مهدى موعود(عج), از رخدادهاى مهم است و ریشه در باور دینى مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد, حیات طولانى,شیعیان داده است.احادیث فراوانى از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّى و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهاى شخصى امام زمان(عج) است

از خاندان رسالت, از فرزندان فاطمه(ع), نهمین فرزند امام حسین(ع), دوازدهمین پیشواى شیعیان و...1 گزارشگران تاریخ نیز, چه آنان که پیش از ولادت وى مى زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند, از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخى از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدى(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.2 با وجود این شواهد و قراین, که در درستى آنها تردیدى نیست, هنوز درباره زندگى و شخص آن حضرت, مسایل و مطالبى مطرح است که بحث و بررسى بیشتر و دقیق ترى را مى طلبد. در این نوشتار, بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعى زندگى امام عصر(عج), از آغاز تولد تا عصر ظهور, به اندازه توان و مجال, به برخى از پرسشها پاسخ بدهیم.


حضرت مهدى(عج), ولادت استثنایى داشته و این براى بسیارى سؤال انگیز بوده و هست. از این روى ,ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع), در برابر این پدیده, ضرور مى نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهاى گوناگونى پیدا کرد. امامان(ع), با حفظ استراتژى کلى و خطوط اساسى امامت, در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهاى آن, تاکتیکها و روشهاى گوناگونى را در برابر ستم پیشگان, در پیش گرفتند. این فراز و نشیبها, تا زمان امامت على بن موسى الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بیت هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابى شرایط و اوضاع سیاسى و اجتماعى, موضعى خاص انتخاب مى کردند. پس از امام رضا(ع), جریان امامت شکل دیگرى یافت.


امام جواد, و امام هادى و امام حسن عسگرى(ع), در برابر دستگاه حاکم و خلفاى عباسى موضعى یگانه برگزیدند. از آن جا که این بزرگواران, زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت, در حصر و حبس به سر مى بردند, حرکتها, هدایتها و رهبریهاى آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسى, از آنان سلب گردید. این محاصره و سخت گیرى, نسبت به امامان سه گانه, از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد(1) و با فراخوانى امام هادى(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.(2) گزارشهاى جاسوسان خلیفه از مدینه به وى رسید که امام هادى(ع) محور و ملجائ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز و بوم را مى خواهى اقدام کن. متوکل عباسى, پیامى به والى مدینه نوشت وافرادى را براى آوردن امام, به سامراء گسیل داشت. به این اقدام هم بسنده نکرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بى گاه ماموران خود را به خانه امام مى فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند, و مورد آزار و اذیت قرار دادند. (3) روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر مى شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلى این سخت گیریها, از ناحیه حکومت, بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیرى از رسیدن وجوه شرعى و اموال به امام(ع) و مسائلى از این دست بود. پس از امام هادى(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), این فشارها به اوج رسید و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهاى مکرّر آن حضرت, گویاى این حقیقت است, بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است, در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روى, مى کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند. تولد مهدى موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشواى شیعیان, با نشانه هایى چون

نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و... مشهور شده بود و مسلمانان حتى حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و مى دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها, از این خانواده, بویژه خانواده امام حسن عسکرى(ع) بیرون نیست و روزى فرزندى از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایى بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت. از این روى بر فشارها و سخت گیرى هاى خود نسبت به امام حسن عسکرى(ع), مى افزودند, مگر بتوانند با نابودى ایشان از تولد مهدى(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند(4) اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهاى دقیق و پى در پى آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه هاى دشمنان, راه به جایى نبرد. امام هادى(ع), در زمان حیات خویش مى دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روى در مساله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن على اهتمام تام داشت و براى روییدن و رشد آن شجره طیّبه, به دنبال سرزمینى طیّب و طاهر مى گشت. داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است, لکن آنچه با قرائن و روند طبیعى مساله سازگارتر مى آید آن است که

خواهر امام هادى(ع), حکیمه خاتون, کنیزان فراوان داشت. امام هادى(ع) یکى از آنان را به نام (نرجس), که از آغاز زیر نظر وى فرائض و معارف دینى را به درستى فرا گرفته بود, به نامزدى فرزندش در آورد وبا مقدماتى که در کتابهاى تاریخى آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.(5) مدتى از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت, روز شمارى مى کردند و نگران آینده بودند. امام حسن(ع) , گه گاه, نوید مولودش را به یاران مى داد

(... سیرزقنى الله ولداً بمنّه ولطفه)(6).


به زودى خداوند به من فرزندى خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد. با تلاوت مکرر آیه شریفه


(یریدون لیطفئوا نوراللّه بائفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)(7). به یاران امید و بشارت مى داد که هیچ نقشه و مکرى نمى تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندى را بگیرد وروزى این وعده به تحقق مى رسد. از آن سو, دشمن نیز,آنچه در توان داشت به کار گرفت, تا این وعده بزرگ الهى, تحقق نیابد

قابله هاى فراوانى در خانواده هاى منسوب به امام حسن(ع), بویژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افکند, مامورانى را گمارد که اگر فرزند پسرى در خانه امام دیدند,نابودش کنند و...(8) اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصى از وابستگان و شیعیان آن حضرت, از این امر, آگاه نشدند(9). تقدیر الهى بر تدبیر شیطانى ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 ه.ق. آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد(10). امام حسن(ع) که آرزوى خود را بر آورده دید, فرمود


(زعمت الظلمة انّهم یقتلونى لیقطعوا هذا النسل فکیف راوا قدرة اللّه(11)...) ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند. بدین ترتیب, در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضاى اختناق و حاکمیت خلفاى جور, دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. (12)

یاد آورى دو نکته



1. ولادت پنهانى

معمولاً کسى که داراى فرزند مى شود, خویشان, دوستان و همسایگان از آن آگاه مى شوند, بویژه اگر شخص داراى موقعیت اجتماعى باشد, این مساله از کسى پوشیده نمى ماند. چگونه مى توان تصور کرد که براى امام حسن(ع) نوزادى به دنیا بیاید و مخالفان, با آن همه دقت و حساسیّت و گماردن جاسوسهاى فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت, از تولد نوزاد آگاه نگردند. آیا این مساله عادى و طبیعى بود, یا اعجاز و خرق عادت؟ پاسخ

امام حسن(ع), از پیش گوییها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را نیز به درستى مى دانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد, غافل نبود و اوضاع سیاسى و شرایط اجتماعى را کاملاً مى شناخت, از این روى, به گونه اى,مقدمات و پیش زمینه هاى ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان, بلکه بسیارى از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین, مى توان گفت

تدبیر و کیاست و حزم و دور اندیشى امام حسن(ع) ایجاب مى کرد تا آن حضرت به گونه اى این ماموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهاى شوم خود, ناکام بمانند و چنین هم شد. به همین جهت, شیخ طوسى, ولادت پنهانى امام زمان(ع) را امرى عادى و معمولى دانسته و مى نویسد

(این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشرى, نمونه هاى فراوان داشته است.(13)). اشاره دارد, به

ولادت پنهانى ابراهیم(ع), به دور از چشم نمرودیان(14) و ولادت پنهانى موسى(ع) به دور از چشم فرعونیان.(15)

2. مکان تولد و نگهدارىى

در این باره, چند احتمال وجود دارد

الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش, در آن جا زیست. ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر, به مکه فرستاده شد. ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و براى حفاظت و رشد, او را به مدینه بردند. د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد. براى هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنى است که به نقد و بررسى آنها مى پردازیم.

دلایل احتمال اول

1. براى احتمال اول, دسته اى از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان,بر امام حسن(ع) است, شاهد آورده اند, از جمله

ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوى گوید

(دخلت على ابى محمد(ع) بسرّ من راى فهناته بسیّدنا صاحب الز مان علیه السلام لما ولد)(16). در سامرا, به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان, صاحب الزمان(ع) را به وى تبریک گفتم. این گونه روایات, مى رساند

گروهى از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند, براى عرض تبریک, به خدمت ایشان رسیده اند. به نظر ما, این گونه روایات, دلالتى ندارند بر این که مهدى(ع), در منزل امام (ع) به دنیا آمده, یاخیر, زیرا امکان دارد, درمحلّ دیگرى به دنیا آمده و خبر ولادت وى, به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان براى تبریک, به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند. 2. روایاتى که به عبارات گوناگون, از زبان حکیمه خاتون, نقل شده است, از جمله

دعوت امام حسن(ع), از ایشان در شب ولادت مهدى(ع), براى کمک به نرجس خاتون و مشاهده وى, امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن, در سامرا(17). به این دسته از روایات هم نمى توان اعتماد کرد,زیرا, در برابر این دسته از روایات, روایت دیگرى است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند

(شخصى پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون مى رسد و از ایشان مى پرسد

امام ِپس از امام حسن(ع) کیست؟ ایشان پاسخ مى دهد

زمین خالى از حجت نیست و فرزند امام حسن(ع) جانشین اوست. راوى مى پرسد

که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید. مى گوید

شنیده ام(18)) اصولاً, روایاتى که از طریق حکیمه در این باره رسیده است, اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمى توان برآنها براى اثبات این احتمال, استدلال کرد. 3. روایاتى که بیانگر دیدن امام زمان, توسط گروهى از اصحاب, در منزل امام حسن عسکرى(ع) است. * امام, در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وى را دارند, مى فرماید

(... هذا امامکم من بعدى وخلیفتى علیکم, اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدى فتهلکوا فى ادیانکم, اما ا…نکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا

فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتى مضى ابومحمد(ع).(19)) پس از من, این پسر, امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبرى او پراکنده نشوید که هلاک مى گردید و دینتان تباه مى شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز, نخواهید دید. آن جمع گفتند

از نزد امام بیرون آمدیم, و روزى چند نگذشت تا اینکه امام حسن(ع) درگذشت. * از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع). احمدبن اسحاق مى گوید

براى آن حضرت مقدارى وجوه شرعى از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایى مطرح کنم.امام حسن (ع) فرمود

(... والمسائل التى اردت ان تساله فاسال قرة عینى واوما الى الغلام فسال سعد الغلام المسائل, وردّ علیه باحسن اجوبة, ثم قال مولانا الحسن بن على الى الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الى منزل مولانا(ع) فلا نرى الغلام بین یدیه.(20)) پرسشهایى که دارى از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدى(ع)) بپرس. سعد آنچه خواست پرسید و آن پسر, با بهترین شیوه پاسخ داد. سپس امام یازدهم فرمود

نماز را با وى بخوانید. از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم,لکن آن حضرت را ندیدیم. * مردى از شیعیان از اهل فارس مى گوید

(به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسیدم, بدون این که اذن بطلبم,امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامى که وارد شدم و بر وى سلام کردم از افرادى احوال پرسى کرد. سپس فرمود

بنشین و پرسید به چه انگیزه اى به این جا آمدى؟ عرض کردم

براى خدمت به شما. فرمود

در خانه ما باش. از آن روز به بعد, با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهى مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم, به عهده من بود. مدتى گذشت که با افراد, اُنس گرفتم. روزى از روزها, برامام حسن(ع) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند. صدایى شنیدم که به من فرمود

سرجایت بایست. ایستادم. ناگهان کنیزى را دیدم که چیزى خدمت امام(ع) آورد وروى آن پوشیده بود. امام(ع) مرا به نزدیک فرا خواند,به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود

روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه اى را دیدم زیبا صورت گندمگون و... آن گاه فرمود

هذا صاحبکم. سپس دستور داد, وى رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت.(21)) در این نمونه از روایات چند نکته است

1. اشخاصى که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند, بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهاى بعدى, آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(ع), براى اتمام حجت و این که بعد از ایشان, حضرت مهدى(ع) امام شیعیان است, دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّى که در آن زندگى مى کرد و نگهدارى مى شد, برگرداندند. 2. اگر امام مهدى(ع) در سامرا مى زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند, چه مانعى داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشترى بیابند. 3. در روایت اولى آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزى از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت که امام حسن(ع) در گذشت. معلوم مى شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این, منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن, در سامرا نمى زیسته و اواخر عمر امام حسن(ع), براى تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت, به سامرا آمده باشد.

دلایل احتمال دوم

برخى بر این باورند که حضرت مهدى(ع), مدتى پس از ولادت, از سامرا هجرت کرد, و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگى مى کرد. مسعودى در اثبات الوصیة, از حمیرى و او از احمدبن اسحاق نقل مى کند که گفت

(دخلت على ابى محمد(ع) فقال لی

ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والارتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امراة ولا غلام بلغ الفهم ا…لاّ قال بالحق, فقال اما علمتم ان الارض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فى سنة تسع وخمسین وماتین وعرّفها مایناله فغ سنة الستین, واحضر الصاحب(ع) فاوصى الیه وسلم الاسم الاعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابى محمد مع الصاحب جمیعاً الى مکة و...(22)) بر امام حسن عسکرى(ع) وارد شدم. فرمود

چگونه اید در مساله اى که مردم در آن تردید دارند؟ گفتم سرور من! وقتى خبر ولادت سید و مولاى ما, به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما, آن را پذیرفتند. امام فرمود

آیانمى دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالى نمى ماند. پس از این, امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدى(ع) را همراه با مادر خود[ مادر امام حسن] به سوى مکه و حج فرستاد و سفارشهاى لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وى واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده[ سال ] 260خبر داد. از این روایت چندنکته به دست مى آید

1. خبر ولادت حضرت مهدى(ع), به بسیارى از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یاافراد مطمئن, از این مساله خبردار شده بودند. 2. شیعیان درباره تولد حضرت مهدى(ع) در حیرت و تردید بودند و بسیارى به واسطه همین مساله دچار لغزش و انحراف شدند. 3. مدتى پس از ولادت, امام مهدى(ع) در سامرا بوده است. 4. امام مهدى(ع) برابر این نقل, چهارسالگى و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان, شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس, امام حسن(ع) را ملاقات نکرده است. 5. آن حضرت, به همراهى جدّه خود, به سوى مکه رفته اند و در آن وادى امن, رحل اقامت افکنده اند. مؤید این احتمال, روایاتى است که مکان ومسکن حضرت مهدى(ع) را (ذى طوى), محلى در نزدیکى مکه, دانسته اند.

دلایل احتمال سوّم و چهارم

حضرت مهدى(ع) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد. بر این دو احتمال, مى توان روایات و گزارشات تاریخى اقامه کرد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم

ابى هاشم جعفرى مى گوید

(قلت لابى محمد(ع) جلالتک تمنعنى من مسالتک فتاذن لى ان اسالک؟ فقال

سل. قلت

یا سیدى هل لک ولد؟ فقال نعم, فقلت فان حدث بک حدث فاین اسال عنه؟ قال

بالمدینة.(23)) به امام حسن عسکرى(ع) عرض کردم

پرسشى دارم,ولى بزرگوارى شما مانع پرسیدن من است. اجازه مى دهید آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمود

بپرس. گفتم

سرورم, آیا شما را فرزندى هست؟ فرمود

آرى. گفتم

اگر پیش آمدى شد کجا مى توان او را یافت؟ فرمود

مدینه. ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(ع), مهدى (عج) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابى هاشم هم از کسانى نبوده است که امام(ع) از او تقیه کند. این که امام(ع) فرمود

در مدینه است, به این معنى نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده مى دانست که زمین خالى از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضرورى است, امام (ع) هم در جواب فرمود

آن حجت, در مدینه نگهدارى مى شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمى توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص) است که پیش از آن, یثرب نام داشت, بلکه هر شهرى را شامل مى شود. در نتیجه, با وجود این احتمال, استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟ پاسخ

گرچه بعضى از بزرگان نیز این احتمال را داده اند, ولى برخى دیگر, مدینه را به همان مدینه منوّره معنى کرده اند. مؤیدات دیگرى هم از روایات بر این احتمال مى توان اقامه کرد. علامه مجلسى مى نویسد

(قال بالمدینة اى الطیبة المعروفة او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فى المدینة, وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من راى یعنى ان سفراءه من اهل سر من راى یعرفونه فسلهم عنه)(24). مقصود امام(ع) از مدینه, همان مدینه طیبه است. شاید امام(ع) مى دانست که شخص سؤال کننده, مهدى(ع) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت. برخى گفته اند

الف و لام کلمه (المدینه) براى عهد است و مقصود سامراست. به این معنى که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت(ع) که در سامرا هستند, او را مى شناسند. از آنان راجع به فرزند من, بپرس. علامه مجلسى, در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت, به صراحت اعلام مى دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر مى کند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) مى آورد که حکایت از آن دارد که مورد تایید وى نیست. مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتى است که از امام جواد(ع) رسیده. راوى مى گوید از ایشان پرسیدم

(... مَنِ الخلف بعدک؟ فقال

ابنى على وابنا على, ثم اطرق ملیّاً, ثم رفع راسه, ثم قال

انها ستکون حیرة, قلت

فاذا کان ذلک فالى اَین؟ فسکت, ثم قال

لا این ـ حتى قالها ثلاثاً فاعدت علیه, فقال

الى المدینة, فقلت

اى المُدُن؟ فقال

مدیتنا هذه وهل مدینة غیرها.(25)). جانشین شما کیست؟ امام (ع) فرمود

فرزندم على و فرزند او[ حسن بن على] سپس چند لحظه اى ساکت شد و بعد فرمود

به زودى شما دچار حیرت خواهید شد. گفتم

در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(ع) ساکت شد, سپس سه مرتبه فرمود

جایى نیست. باز از ایشان پرسیدم. در پایان فرمود

مدینه. گفتم کدام مدینه؟ فرمود همین مدینه[ طیّبه] و آیا غیر از این مدینه اى هست؟ قرائن و شواهد تاریخى آن زمان نیز, این احتمال را تایید مى کند. نمونه زیر, بیانگر آن است که شیعیان, امام مهدى را در مدینه طیّبه مى جستند. محمد بن حسن (236ـ 316) از کسانى است که براى تحقیق و بررسى مساله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند

(وکان من محله فى الشیعة انه کان الوافد عنهم الى المدینة عند وقوع الغیبة سنة ستّین وماتین واقام بها سنة, وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه(26)). محمد بن حسن, در میان شیعیان, موقعیت ویژه اى داشت. در سال 260 هجرى به عنوان تحقیق و بررسى مساله غیبت امام مهدى(ع) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا, بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نیاز بود, بر وى, روشن شد [و شیعیان را در جریان قرار داد] در این نقل تاریخى, هیچ اشاره اى به سامرا نشده, معلوم مى شود که درنزد گروهى از شیعیان آن زمان, مسلّم بوده است که امام(ع) در مدینه زندگى مى کند, یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است, و یا این که پس از ولادت در سامرا, به مدینه آورده شده, تا از دست ماموران خونخوار خلیفه در امان باشد. اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعى دوران کودکى و رشد خود را پشت سر بگذارد, بهترین جا براى این دوران, مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنى هاشم, در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژه اى برخوردار بودند و مى توانستند از این مولود مسعود, به بهترین وجه محافظت کنند, تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این, با اصل این که آن حضرت (خفی الولادة والمنشا(27)) است نیز, سازگارى دارد. از سوى دیگر, حضور حضرت در سامرا, به گونه عادى و معمولى, با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(ع), غیر ممکن بوده و لزومى هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(ع) در مدینه متولد شده و یا دست کم, پس از ولادت, به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکى را پشت سر نهاده, با اصول امنیتى, بیشتر سازگار است.

بررسی عقلی وجود امام زمان(عج)

بررسى ادله عقلى اثبات وجود امام زمان(عج)
حجت الاسلام و المسلمین على ربانى گلپایگانى (1)
الحمد لله رب العالمین و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم
و الصلاه و السلام على خیر خلقه و خاتم انبیائه و رسله سیدنا و نبینا و شفیع ذنوبنا ابى القاسم محمد صلى الله علیه و على اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیت الله فى الارضین روحى و ارواح العالمین له الفداء.

موضوع بحث, اثبات وجود مقدس حضرت بقیت الله الاعظم, امام عصرـ ارواحنافداه ـ بر اساس دلایل عقلى است. روشى را که براى اثبات این مطلب از نظر عقل برگزیده ایم, روش معروف منطقى به نام روش ((سبر و تقسیم)) است که آن را روش ((تردید)) نیز گفته اند. از این روش, متکلمان امامیه در کتاب هاى کلامى خود بهره برده اند; از جمله شیخ طوسى, در کتاب الغیبه بر اساس این روش, بر وجود حضرت امام عصر ـ ارواحنافداه ـ استدلال کرده است. قبل از ایشان, سید مرتضى در کتاب الذخیره و دیگر کتاب هاى مربوط به مسئله ى امامت این روش را به کار گرفته است و قبل از سید مرتضى, شیخ مفید در آثار مربوط به مسئله ى مهدویت و امام عصر(عج) از این روش استفاده کرده است.
در این جا چند نکته را به عنوان پیش درآمد بحث یادآور مى شوم:


نکته ى اول
نکته ى اول این است که از دیدگاه شیعه, مسئله ى امامت از مسائل کلامى است و تحت عنوان ((وجوب على الله)) مطرح مى شود; مانند مسئله ى نبوت از دیدگاه متکلمانى که به حسن و قبح عقلى اعتقاد دارند. قائلان به حسن و قبح عقلى متکلمان امامیه, معتزله و ((ماتریدیه))اند. متکلمان ((ماتریدیه)) از نظر فقهى, حنفى مذهب اند و از نظر کلامى, پیرو ابومنصور ماتریدى(2) مى باشند و به قاعده ىحسن و قبح عقلى اعتقاد دارند.(3) اشاعره چنین اعتقادى ندارند; به ((وجوب على الله)) معتقد نیستند; به استثناى بعضى از متفکرانشان مانند شیخ عبده. امامیه معتقداند که امامت از صغریات حسن و قبح عقلى و وجوب على الله است. نزاع بین امامیه و معتزله و طرف داران حسن و قبح عقلى, نزاع کبروى نیست, نزاع صغروى است. آن ها قبول دارند که نبوت از مصادیق آن قاعده است, اما امامت را از مصادیق آن نمى دانند. ما فعلا از دیدگاه شیعه سخن مى گوییم. بنابراین نکته ى اول این شد که امامت از دیدگاه شیعه, مسئله اى کلامى و تحت عنوان ((وجوب على الله)) است و از مصادیق حسن و قبح عقلى مى باشد.

نکته ى دوم
نکته ى دوم این که همان گونه که نبوت به دو گونه ى: نبوت عامه و نبوت خاصه تقسیم شده است. امامت نیز به امامت عامه و امامت خاصه تقسیم مى شود. مقصود از امامت عامه بحث هاى کلان و کلى امامت است; این که امامت امرى است بایستنى و لازم, حسن امامت, چیستى و یا فلسفه ى امامت, غایات امامت و صفات و بایستگى هایى که امام باید داشته باشد و راه شناخت امام, این ها مباحث مربوط به امامت عامه است. اما این که مصادیق و اشخاص و کسانى که منصب امامت در آن ها تعین و تجلى پیدا مى کند چه کسانى اند این مى شود بحث امامت خاصه; همان گونه که در نبوت نیز نبوت خاصه به این مسئله یعنى مصادیق و موارد مى پردازد. همه ى مذاهب اسلامى در اصل وجوب امام و امامت اتفاق نظر دارند; جز یک قول شاذ و نادرى که به برخى از خوارج و معتزله نسبت داده شده است; فرقه ى اباضیه (خوارج امروزى) به چنین مطلبى اعتقاد ندارند. کتاب هاى آن ها را من نگاه کرده ام و با علماى آن ها از نزدیک تماس داشته ام, آن ها به وجوب امامت معتقدند. به قول سید مرتضى در کتاب الذخیره هر چند نخستین فرقه خوارج یعنى محکمه به لحاظ تئورى اصل امامت و لزوم امامت را منکر شدند, اما در زندگى خود عملا بدون رهبر و امام زندگى نکرده اند. بنابراین هیچ یک از مذاهب منکر اصل وجوب امامت نیست. اختلافى که بین شیعه و سایر مذاهب اسلامى است, در صفات امام است. عصمت یکى از صفات مهم یا مهم ترین صفت در مسئله ى امامت است که شیعه به آن عقیده دارد و دیگران آن را لازم نمى دانند.
نکته ى سوم

نکته ى سوم این که اگر ما بخواهیم از زاویه ى ابزار و راه شناخت, یک بحث معرفت شناختى به مسئله ى امامت بنگریم, باید بگوییم امامت مسئله اى است عقلى و نقلى; یعنى هم مى توانیم از ابزار عقلى استفاده کنیم و هم ابزار نقلى.
اصولا مسائل اعتقادى سه دسته اند: یک دسته مسائل عقلى محض اند و از راه نقل نمى توان آن ها را اثبات کرد مانند وجود خداوند, علم خداوند, حکمت خداوند و مانند هر عقیده اى که مبناى شریعت و وحى باشد. این گونه عقاید را نمى توان از راه شرع اثبات کرد; زیرا به دور و مصادره ى به مطلوب مى انجامد. دسته اى از عقاید, نقلى محض اند و عقل در آن جا هیچ راهى ندارد; مانند مسائل جزئى مربوط به معاد. به قول ابن سینا در مسئله ى معاد جسمانى, یعنى جزئیات و مسائل مربوط به این قسم معاد, دست عقل کوتاه است. چگونگى عذاب, نعمت هاى بهشتى, صراط, میزان و مانند آن, مسائلى است که از راه نقل به ما رسیده و عقل تنها مى تواند مبناى نقلى را اثبات کند که همان وحى باشد.
دسته ى سوم, مسائل اعتقادى است که هم از راه عقل و هم از راه نقل قابل اثبات است. توحید و اصل یگانگى خداوند از این گونه مسائل است. مسئله ى امامت از آن دسته مسائل اعتقادى است که هم با عقل مى توان آن را بررسى کرد و هم از طریق نقل.


نکته ى چهارم
بحث دیگر این است که ما وقتى مى خواهیم با کسانى که در مسئله ى امام عصر(عج) سخن دارند گفت وگو کنیم, باید جایگاه مخاطب خود را از نظر ایدئولوژیکى و از نظر مکتبى و مذهبى بیابیم. با همه نمى توان یک سان سخن گفت.
در مسئله ى مهدویت و وجود مقدس امام عصر(عج) اگر بخواهیم با یک ماتریالیست بحث کنیم, باید به شیوه اى وارد بحث شویم که با مبانى کلى عقلى از ره گذر اثبات دین, وجود خدا و نبوت, راه را براى بحث مربوط به امام عصر(عج) هموار کنیم; زیرا این یکى از مسائل اعتقادى است که متفرع بر اصل امامت و توحید است.
با هر فرقه اى باید مطابق عقاید و تفکراتشان سخن را آغاز کنیم. من الان با مسلم گرفتن اصل اعتقاد به خدا سخن مى گویم. اگر کسى این اعتقاد را نمى پذیرد, حاضریم برگردیم و آن بحث را از نو شروع کنیم. من به عنوان یک مسلمان و با جهان بینى اسلامى سخن مى گویم و مى خواهم وجود امام عصر(عج) را از راه عقلى اثبات کنم.


ضرورت وجود امام
وجود امام و خلیفه ى پیغمبر و امام مسلمین, مورد قبول همه ى مذاهب اسلامى اعم از شیعه و سنى و اشعرى و ماتریدیه و ... است. این مسئله به قدرى اهمیت دارد که وقتى به اهل سنت درباره ى ماجراى سقیفه اعتراض شود که چرا عده اى از صحابه و از جمله خلیفه ى اول و دوم هنوز بدن پیامبر(ص) را غسل و کفن و دفن نکرده, به مسئله ى جانشینى پرداختند, مى گویند به دلیل اهمیت امامت و رهبرى. مسئله ى امت اسلامى, مهم تر از تجهیز و کفن و دفن پیامبر است.
پس مسئله ى ضرورت امامت, مسئله اى بسیار جدى است. اهل سنت در این که امامت امرى لازم و قطعى است, گاهى به دلیل عقلى استدلال مى کنند و گاهى به دلیل نقلى. حدیث معروف نبوى:
((... من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه));(4)
مشهور بین فریقین است.
در کتاب هاى کلامى مثل شرح عقاید نسفیه, شرح مقاصد و جاهاى دیگر, بر ضرورت امامت به همین حدیث استدلال و استناد کرده اند. اصل وجود امام ضرورى است و مقید به قید زمان هم نیست. اصل ضرورت وجود امام, اگر عقلى است تخصیصى ندارد. ملاک حکم عقلى عام است و اگر مستندش این حدیث و مانند آن باشد, عموم و اطلاق دارد; مقید به زمان نیست; پس زمان ما را هم شامل مى شود.


صفات امام
اکنون سخن در این است که امامى که باید وجود داشته باشد, چه کسى است و چه صفاتى باید داشته باشد.؟
امام باید معصوم باشد. ادله ى عصمت, عقلى و نقلى است. در کتاب هاى کشف المراد, نهج الحق و دیگر کتاب هاى کلامى شیعه به طور مفصل به این مسئله پرداخته اند. بنابراین, اصل ضرورت عصمت را به عنوان یکى از مبانى اعتقادى پذیرفته ایم. اگر کسى در این مسئله سخنى دارد, باید برگردیم به مباحث عمومى امامت و در باب عصمت بحث کنیم. یکى از ادله ى نقلى اش این آیه ى شریفه است:
(و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمـت فإتمهن قال انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظــلمین);(5)
(اى پیامبر به خاطر آور) هنگامى که خداوند, ابراهیم(ع) را با وسایل گوناگونى آزمود; و او به خوبى از عهده ى این آزمایش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: ((من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم.)) ابراهیم عرض کرد: ((از دودمان من (نیز امامانى قرار بده.))) خداوند فرمود: ((پیمان من, به ستم کاران نمى رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند, شایسته ى این مقامند))).


بررسى مذاهب موجود
با توجه به این مقدمات, باید مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبناى قانون سیر و تقسیم بررسى کنیم و دیدگاه هاى آن ها را درباره ى امام و خلیفه ى پیامبر مطالعه کنیم.

الف: فرقه هاى اهل سنت
جمعى از مسلمانان قائل به امامت اند; اما قائل به امامت معصوم نیستند. اصل لزوم عصمت این نظریه را باطل مى کند; البته جاى این سخن هست که برگردیم و درباره ى ادله ى عصمت بحث کنیم; ولى بحث مربوط به امام غایب و امام عصر, از مباحث امامت خاصه است. همان گونه که گفتیم مباحث امامت عامه بر مباحث امامت خاصه تقدم دارد. اگر در باب نبوت پیامبر اسلام(ص) یا حضرت موسى یا حضرت عیسى(علیهماالسلام) که نبوت خاصه است سخن بگوییم, اصل ضرورت نبوت را قبلا پذیرفته ایم. اگر کسى نپذیرفت, باید یک قدم به عقب برگردیم و نبوت عامه را بحث بکنیم. پس همه ى مذاهب اهل سنت که به امامت غیر معصوم قائل اند, بر اساس اصل عصمت امامت, آن اشخاص نمى توانند مصداق آن امامى باشند که باید ویژگى عصمت داشته باشد.

ب: فرقه هاى تشیع
در درون مذهب شیعه و در خانواده ى تشیع مذاهبى به وجود آمده است; کیسانیه, زیدیه, ناووسیه, واقفیه, اسماعیلیه و اثنا عشریه. البته من فقط مذاهب عمده را برشمردم. برخى از صاحبان ملل و نحل فرقه هاى بسیارى براى شیعه ذکر کرده اند ولى این اقوال مبناى استوارى ندارد. مرحوم علامه ى طباطبایى در کتاب شیعه در اسلام مى فرماید: اگر خواسته باشیم مذاهب یک آیین را بررسى کنیم, باید محور را ببینیم. امامت محور تشیع است. مذاهب و فرق شیعى اگر در محور امامت اختلافى دارند, ملاک مذهب خاص و فرقه ى خاص مى شود.
کیسانیه کسانى اند که به امامت محمد حنفیه قائل شدند و امامت امام زین العابدین(ع) بعد از شهادت امام حسین(ع) را نپذیرفتند و معتقدند که محمد حنفیه زنده است و این همان امام موعود است که زمانى قیام خواهد کرد. از نظر ما, عقیده ى کیسانیه باطل است; چرا که اولا, محمد حنفیه معصوم نیست; بنابراین شرط عصمت را که براى امامت لازم است, ندارد و تخصصا از امامت خارج مى شود. ثانیا محمد حنفیه ادعاى امامت نکرده است. فرقه ى کیسانیه خود را منسوب به محمد حنفیه مى کنند; گرچه داستانى به نام احتجاج نقل شده که محمد حنفیه و امام زین العابدین(ع) در کنار حجرالاسود احتجاج کردند و حجرالاسود بر امامت زین العابدین(ع) شهادت داد; ولى به نظر مى رسد این صحنه, تدبیرى بود براى نشان دادن بطلان عقیده ى کسانى که گمان مى کردند محمد حنفیه امام است. خود محمد حنفیه چنین ادعایى نداشت. شخصیتى است که امام حسین(ع) او را معتمد خود در مدینه قرار مى دهد و به سفر مکه مى رود. وانگهى نصوصى که خلفاى دوازده گانه را مشخص کرده است, باطل کننده ى این عقیده خواهد بود. بنابراین, کیسانیه از جرگه ى شیعه امامیه خارج شدند.
زیدیه نیز گروهى اند که زید فرزند امام زین العابدین(ع) را امام مى دانند. عقیده ى آن ها اجمالا این است که امام باید زاهد باشد, هاشمى و فاطمى باشد, شجاع, عالم و مشهر بالسیف باشد; یعنى اهل تقیه نباشد. بر این اساس امام زین العابدین(ع) را امام علم و زهد مى دانند; نه امام جهاد.
گفتنى است که اینان, امامت را به جناب زید نسبت داده اند. زیدى که امام صادق(ع) براى او دعا مى کند و در شهادت او گریه مى کند, چنین شخصیتى امکان ندارد ادعاى امامت کرده باشد. در این صورت, مورد عنایت امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) قرار نمى گرفت. با توجه به این دو دلیل, مذهب زیدیه نیز باطل است.
ناووسیه نیز کسانى بودند که امام جعفر صادق(ع) را آخرین امام مى دانستند و معتقد بودند که ایشان از دنیا نرفته و زنده است و زمانى بازخواهد گشت و در واقع, مهدى موعود اوست. اینان شخصى را امام مى دانند که معصوم است. از این نظر موقعیت شان با زیدیه و کیسانیه متفاوت است. اما ادله و شواهد روشن مربوط به شهادت و وفات امام جعفر صادق(ع) به عنوان یک واقعیت مسلم تاریخى و هم چنین احادیثى که درباره ى امامان دوازده گانه است, این عقیده را باطل مى کند.
واقفیه نیز کسانى اند که امام موسى کاظم(ع) را آخرین امام مى دانستند. اینان نیز همانند ناووسیه اند.
اسماعیلیه کسانى اند که اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام مى دانند. مسئله بر این ها مشتبه شده; چون اسماعیل بر خلاف چیزهایى که بعضى وقت ها گفته مى شود و نسبت هایى که به ایشان داده شده, شخصیت پرهیزگار و شایسته اى بوده است. احترام امام جعفر صادق(ع) به ایشان و بزرگى سن ایشان باعث این شبهه شد و عده اى گمان کردند که اسماعیل جانشین امام صادق(ع) است; ولى اسماعیل در زمان خود امام صادق(ع) از دنیا رفت و بعد هم امام صادق(ع) براى این که شبهه زدایى کند, چند بار تابوت و جنازه را زمین گذاشت و روى جنازه را کنار زد و به مردم نشان داد که او از دنیا رفته است.
البته عده اى هم مرگ اسماعیل را قبول کردند و گفتند امامت به فرزندش محمد بن اسماعیل منتقل شده است. بهره, مستعلیه, دروزیه, فرقه هاى باقى مانده از اسماعیلیه در عصر ما هستند. نه اسماعیل, نه محمد بن اسماعیل و نه افراد دیگر, معصوم نبودند و بنا به دلایل پیش گفته, از فرقه هاى باطل اند; وانگهى مرگ اسماعیل یک واقعیت تاریخى است.

نتیجه ى بررسى
بنابراین با استفاده از قاعده ى سبر و تقسیم, فقط شیعه ى دوازده امامى باقى مى ماند که عقیده دارد در عصر ما امام لازم است; آن هم امام معصوم که مصداق آن حضرت حجت بن الحسن العسکرى(علیهماالسلام) است.
مسلمانان اجماع دارند بر این که حقیقت و حق از امت اسلامى خارج نیست; نه در مسیحیت است و نه در یهودیت و نه در فرقه ها و آیین هاى دیگر. و این حقیقت, نمى تواند در مذاهب دیگرى غیر از شیعه باشد; چرا که این مذاهب با توجه به مواردى که یاد شد, در مسئله ى امامت راه صواب را نپیموده اند.
غیر از شیعیان دوازده امامى, عقاید دیگر مذاهب اسلامى با ضوابط و معیارهایى که در امامت عامه گفتیم مطابقت ندارد. باز هم تإکید مى کنم که بحث ما در امامت خاصه است و امامت خاصه متفرع بر امامت عامه است. ما در امامت خاصه سخن مى گوئیم; امامت عامه مفروغ عنه است و در این مسئله, اصل موضوع ما حساب مى شود. با توجه به مباحث امامت عامه که گفتیم و با توجه به این قاعده که حق, از امت اسلامى خارج نیست, نتیجه مى گیریم که حق منحصر در شیعه ى دوازده امامى است.
برهان سبر و تقسیم مى گوید در مذهب تشیع این امامت با این ویژگى هاى خاص وجود دارد. در مذهب تشیع ادله و شواهدى وجود دارد بر این که مصداق امام را معین مى کند. اخبار تولد و ولادت حضرت(عج), مشاهده شدن آن حضرت در زمان پدر, مشاهده و ملاقات آن حضرت توسط افراد بسیارى بعد از شهادت امام حسن عسکرى(ع) در عصر غیبت صغرا, و ملاقات ها و مشاهداتى که در عصر غیبت کبرا صورت گرفته, مجموعه ى شواهدى هستند که مصداق معین را نشان مى دهند که وجود مقدس حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود.


سخن پایانى
پایان بخش سخنم جمله اى از امیرمومنان است که فرمودند:
اللهم بلى! لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته ... ;(6)
خدایا آرى! زمین از برپا کننده اى که جانشینى خدا را به دست گرفته است, خالى نمى ماند که این حجت یا نمایان و آشکار است و یا ترسیده و پنهان. مبادا که حجج و گواهى هاى خدا تعطیل شوند... .
تا خدا خدایى مى کند, تا این زمین برپاست و بشر در آن زندگى مى کند, حجت خدا باید باشد. این حجت یا ظاهر و شناخته شده است یا خائف و مغمور. براى این که حجت هاى الهى و بینات احکام الهى باطل نشود.
این, اصلى است که مقتضاى الوهیت الله است. منظور امام على(ع) این است که ظلم باعث مى شود حجت خدا پنهان شود. ابن ابى الحدید درباره ى این عبارت مى گوید:
... هذا یکاد یکون تصریحا بمذهب الامامیه ... الا ان اصحابنا یحملونه على ان المراد به الابدال ... الذین وردت الاخبار النبویه عنهم انهم فى الارض سائحون ... ;(7)
... این جمله اى که امیرالمومنین(ع) فرموده است تصریح به مذهب امامیه دارد ... اما اصحاب معتزلى ما این جمله ى امام را حمل مى کنند بر ابدال ...(8) اخبار نبویه داریم که این ها در زمین در حال گشت و گذارند و وجود دارند... .
... فمنهم من یعرف و منهم من لا یعرف و انهم لا یموتون حتى یودعوا السر و هو العرفان عند قوم آخرین ... ;(9)
... برخى شناخته مى شوند و برخى دیگر شناخته نمى شوند, و آنان از دنیا نمى روند مگر این که راز را که همان شناخت است, پیش مردمى دیگر مى سپارند ... .
ما هم قبول داریم این را که کسى هست و باید باشد, ولى مقام او مقام قیادت و امامت و خلافت به آن معناى مصطلح کلامى نیست; بلکه مقام ابدال است.
این سخن ابن ابى الحدید یک اشکال دارد و آن این است که همان گونه که امام على(ع) فرمود: برخى از قرآن برخى دیگر را بیان مى کند:
... ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض ... ;(10)
... (قرآن) بخشى از بخش دیگر سخن مى گوید و به هم دیگر گواهى مى دهد ... .
نهج البلاغه نیز همین گونه است. باید ببینیم مراد حضرت از این حجت چیست؟ رجوع مى کنیم به خطبه ى اول نهج البلاغه امام(ع) در این جا فرموده است:
... و لم یخل الله سبحانه خلقه من نبى مرسل او کتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه ... ;(11)
... خداى سبحان, خلق خود را از پیامبرى فرستاده یا کتابى فرود آمده یا حجتى لازم شده و یا راه راست بر پا شده, خالى نگذاشته است ... .
بحث, مربوط به نبوت است. این حجتى که امام مطرح مى کند, در حد و ردیف نبوت است. نه آن چه به عنوان قلب و مرشد از آن یاد مى شود.
حال سوال این مى شود که اگر فلسفه ى وجود امام این است که حجت ها و بینات باطل نشود که مشعل هدایت براى جامعه باشد, پس فلسفه ى غیبت امام چیست؟ باید بگوییم این سوال بعد از اثبات وجود امام معصوم مطرح مى شود, بحث کنونى ما درباره ى اثبات وجود امام معصوم است. حال که ضرورت وجود امام معصوم ثابت شد, مسئله ى فلسفه ى غیبت امام مطرح مى شود. که باید در نوبت و مناسبتى دیگر به آن بپردازیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

آزادی

استاد شهید مرتضی مطهری

 برای داشتن آزادی باید دید اساسا آزادی چیست و چه حقی برای بشر بحساب میآید؟معمولا.دو گونه آزادی برای انسان در نظر گرفته میشود،یکی آزادی باصطلاح انسانی و دیگری آزادی حیوانی یعنی آزادی شهوات،آزادی هوی و هوسها... و اگر به زبان قدما بخواهیم بحث کنیم،باید آزادی نوع دوم را آزادی قوه غضبیه و قوه شهویه بنامیم.واضح است که کسانی که درباره آزادی بحث میکنند،منظورشان آزادی حیوانی نیست،بلکه آن واقعیت مقدسی است که آزادی انسانی نام دارد.انسان استعداد هائی دارد برتر و بالاتر از استعدادهای حیوانی.این استعدادها یا از مقوله عواطف و گرایشها و تمایلات عالی انسانی است و یا از مقوله ادراکها و دریافتها و اندیشه‏هاست.به هر حال،همین استعدادهای برتر منشا آزادیهای متعالی او میشوند.

اینجا لازم است توضیح مختصری درباره دو نوع آزادی که مایه اشتباه کاری و مغلطه شده است داده شود.فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده.آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد.این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد.پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.اما آزادی عقیده، خصوصیت دیگری دارد.میدانید که هر عقیده‏ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست.منشا بسیاری از عقاید،یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است.عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه بحساب میآید.یعنی فکر انسان در چنین حالتی،به عوض اینکه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است.و در اینجا است که آن قوه مقدس تفکر،بدلیل این انعقاد و وابستگی،در درون انسان اسیر و زندانی میشود. آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست،بلکه زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد.آیا در مورد انسانی که یک سنگ را میپرستد باید بگوئیم چون فکر کرده و بطور منطقی به اینجا رسیده و نیز به دلیل اینکه عقیده محترم است،پس باید به عقیده او احترام بگذاریم و ممانعتی برای او در پرستش بت ایجاد نکنیم؟ یا نه،باید کاری کنیم که عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم؟

       به سوالات شما جواب می دهیم فقط روی نظرات کلیک کنید. یا به آدرس online_javad@yahoo.com ایمیل بزنید

وعده

 استاد شهید مرتضی مطهری

قرآن وعده داده است که برای خدا قیام کنید،برای خدا عمل کنید،آن وقت عنایت‏خدا را میبینید.اگر توی خانه‏ات بنشینی خدا را نمیبینی.اگر ساکت‏باشی،عنایت‏خدا را نمیبینی. برای خدا حرکت کن آنوقت است که خدا را و عنایت او را میبینی.

ساخت آمریکا

     ساخت آمریکا

 

 

                                   نظر شما چیست؟

                                   آمریکایی یا ژاپنی؟

                                   آلمانی یا روسی؟

                                  کدام مرغوبتر است؟

                                  تصویری دیدم ساخت ژاپن بود

                                    و می توانستی با تکان دادنش

                                  سعی صفا ومروه را خوب ببینی

                                  تسبیحی دیدم

                                   ساخت آلمان بود

                                  مرغوب و خوشرنگ

                                  و بندهای محکمی داشت

                                  هنگام ذکر کاملا احساس رضایت می کردی

                                  قرآنی دیدم

                                  چاپ انگلیس

                                  خوش خط وقشنگ

                                 با ترجمه وتفسیر اسلام شناسان غربی

                                   واعظی دیدم

                                   که برای بازار مشترک اروپا دعا می کرد

                                    و سوسیالیستی دیدم

                                    که برای مسلمانان دل می سوزاند

                                    و از جنگ ما متاسف بود!!

                                     مسجدی را دیدم که می گفتند

                                      مسیونرها مذهبی ساخته اند

                                     چه بگویم

                                     این را دیگر همه دیدند

                                    خادم الحرمین شریفین

                                     روی پیشانی سیاهش حک شده بود

                                      ساخت آمریکا!!

من کیستم؟ چرا هستم؟

                                    بنام خدا

من چیستم‌؟ من کیستم؟ چرا هستم؟از کجا آمده ام ؟به کجا می روم؟ چرا خدا مرا آفریده است؟چرا خدا مرا اینطور خلق کرده است؟با این صورت !با این قیافه!با این شکل وشمایل! چرا انسان؟جیوان نه؟چرا فکر می کنم؟چرا خیال؟ چرا تعقل؟ چرا شکم ؟چرا شهوت؟چرا این جهان؟چرادر زمین ؟چرا در ایران؟در اروپا و آمریکا نه؟چرا در خوشی های آنجا نیستم؟چرا در این شهر؟چرا در مملکت اسلامی؟ اسلام دیگر چیست؟چرا اسلام؟ چرا شیعه؟ آنهم شیعه علی (ع)چراقرن بیستم ؟چرا  سال 138۵ ؟ در این هیاهو وآمدنها و شدنها من چه می کنم ؟کار من چیست ؟وظیفه من چیست ؟مسئولیتم چیست ؟اصلا خدا چرا برای من این همه دشمن قرار داده ؟نفس و نفس و نفس و شیطان  و آمریکا و اسرائیل و صهیونیسم و ...؟ وای خدا چرا؟

 

همه این سئوالات و هزاران سئوالات جورواجور ممکن است هراز گاهی به ذهن مبارک شما هم رسیده باشد یا شاید هم نیامده باشد.آنقدر غرق در خور و خواب و خوشی بودیم آنقدر مشغول شکم شاید بودیم که اگر یک موقعی هم می آمد اعتنایی نمی کردیم آنقدر سرگرمی  و غفلتها بوده که شاید اصلا به این چیزها فکر نکنم

صدا و سیمای جمهوری اسلامی انقدر فیلم سینمایی رنگ و وارنگ ایرانی و خارجی پخش میکنه آنقدر سریال و طنز !!!به اندازه کافی موزیک و آهنگ های به اصطلاح مجاز و مباح می گذارند وهمین کافیه که آدم رو به دنیای هپروت ببرن و آدم به این مسائل  فکر نکنه وچه برسه آهنگهای متفرقه که دوستان خارجیمون برای اینکه سرگرم باشیم می سازند و مجانی برامون می فرستن!!!

 

 

ولی خدائیش یه موقعهایی آدم اصلا نمیتونه از دست این سئوالات در بره و همه ما با این موقعیت در گیر شدیم که یا بهش جواب دادیم یا هم نه بی خیال شدیم  و همین بی خیالیه که  این همه آدم افسرده  را بوجود می آورد.

چرا؟

اما همین قدر بگم که جواب دادن به به این  سئوالات  تکلیف آدم رو توی دنیا و آخرت مشخص می کنه

پس بهتر نیست همین حالا که جوونیم تکلیف خودمون رو مشخص کنیم.بهتر نیست هر چه زودتر همین امروز هم نه همین حالا  از همین حالا به دنبال جواب این سئوالات باشیم .و اگه از همین حالا که بدنبال جواب این سئوالات نرفتیم بدونیم که فردا دیره و اگر فردایی باشه مطمئنا  پشیمان خواهیم شد.

تازه نمیخواد به همه این سئوالات جواب بدیم  اگه بتونیم به 10 تا نه 5تا از این سئوالات درست جواب بدیم بقیه اش دیگه حله حله..

خلاصه اینکه ما که رفتیم دنبال جواب سئوالاتمون شما هم اگه مایل بودید یه  یاعلی  خرجشه

 

حق نگهدارتون.

        اگه خواستین می تونید به سوالات جواب بدین اگه ما هم تونستیم و بلد بودیم جوابتونو میدیم . فقط روی نظرات کلیک کنید. یا online_javad@yahoo.com ایمیل بزنید.

صندلی چرخ دار

صندلی چرخدار

به زور قامت خود را کشید تا درگاه
نشست روی دو زانو ، نگاه پشت نگاه
سلام ضامن آهو ! جواب خواهی داد
سلام من این درمانده را ؟ ـ کسی ناگاه
به بازوان نحیفش نهیب زد بر خیز
گذاشت دست به زانو و گفت یا ا...
غریب وار به سمت حرم قدم برداشت
و گفت آمدم آقا ، شکست نامه سیاه
تمام غربت خود را تکاند و جاری شد
حرم پر از هیجان شد ، پر از جنون از آه
چقدر بوی کبوتر در آسمان جاری است
چقدر بوی خدا لا اله الا ا...
چگونه نام بلندت غریب خواهد بود
غریب نه که صمیمی است آسمان با ماه
شبیه شعر صمیمانه درد دل می کرد
که دست قافیه شد از تمام او کوتاه
دو شقه شد غزل رقص خاک و خاکستر
یکی به ماه رسید و یکی رسید به ما
اگر سلام مرا بی جواب بگذاری
قسم به قفل ضریحت نمی روم آقا
نمی روم به خدا تا همیشه می مانم
دخیل بسته ام این جا بگیر دستم را
بگیر دست دلم را بگیر و باور کن
که دل شکسته تر از من نمی کنی پیدا
تویی که آینه سرگرم دیدنت شده است
و با نگاه تو سیراب می شود دریا
و در تمام حرم ناگهان خبر پیچید
نیاز همهمه فریاد شور استغنا
قبول کن که در آشوب شعر ، خواهد کرد
شفاعت همه را ثامن الحجج فردا
و پاره پاره شد این شعر مثل جامه ی تو
که سر بلند تر از من نشست بر درگاه
اگر چه تلخ ولی وقت رفتن است آقا
نشسته مادر پیرم همیشه چشم به راه
هنوز صندلی چرخدار او در صحن
به شاعرانه ترین نوع عاشقی است گواه

پناه

در پناه تو

   خــون تــو آفـــتـاب شـد از بـام هـا گـذشــت

     شـد کـوه ســیـل و بر سر بدنـام ها گـذشـت

     نـامــت شـــراب کـوثـر ایـمان و عشـق بـود 

     صــدها هـزار جـرعـه شـد از جام ها گذشت

     آن ظـهـر تـشـنـه فاصـله ی بـا تـو را بـریـد

     تـیـغـی که از گـلـوی گــل انــدام ها گـذشـت

     رویــایــشـان مـغـازلـه ی بـا لـــب تــو بـود 

     وقـتـی شـرار تـشــنـگی از کـام ها گـذشـت 

     هر عـابـری به حضرت چشمت دخیل بسـت

     آن روز در پــنــاه تـــو از دام هـا گــذشـت

     قـومـی که کـور بـود و چـراغ تـو را نـدیـد 

     از بـحـر بی کــرانـه ی اکــرام ها گــذشـت

     خـورشیـد دل  فروز تـو تـنها یک اربـعـین

     از ابـــر بـی اصــالــت ابـهـام هـا گــذشــت

     بـس قـرن ها که نـام تـو پـیـچیـده در جهان

     بس روز ها که قافله از «شام ها» گـذشـت

     ایـنـک تویی که آینه ی هر چه عـاشـقـی ...

کاغذ سفید دلم

کــدامین حرف را پیدا کنم

چـــه ظــرفی را پــر از دریــا کنـــم

کــدامین واژه جز زینب بیابم

کـــه عشق و صبـــر را معنـــا کنــــم

قلم برای وصف وجودت جلو نمی رود و به سجود افتاده است. صفحه های سفید کاغذ هم به قیامت نامت قامت بسته اند و من …

و من همچنان در تعظیم عظمت خدای گونه ات در میان دریای وقارت غریق .

فاش می گویم که مردی به نام تو آغاز می شود . مردان در پیشگاه کبریائیت همگی زانوی بندگی زنده اند و عالم در محضر وجودت سر به سجده تکریم فرود آورده است

چرا که قدم به قدم آمدی ... همراه حسین علیه السلام. دیدی هر چه دید و شنیدی هر چه شنید. خواندی هر چه خواند و گفتی هر چه گفت. نشستی هر جا که نشست و قیام کردی هر جا قیام کرد. طلوع کردی هر جا طلوع کرد و باز هم طلوع کردی آندم که به شفق نشست. آندم که راهی بجز سر نی نبود تنها تو بودی .... ایستاده و ناظر.
اَشْهَدُ اَنَّکِ جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ

نامت سزاوار ثناست و عظمتت سزاور پرستش و اگر بود اینکه غیر او به کسی سجده توان کرد، تردید ندارم که آن کس تویی.

خانم ! باز هم چشمان تشنه ما را در این سراب به جرعه ای از محبتت مهمان کن تا باز هم خون دل تو دل خون ما را خونین تر کند.

سرّ نی، در نینوا می ماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت، بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند، اگر زینب نبود
چشمه‌ی فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابانها رها می ماند، اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوهِ فتنه ها می ماند، اگر زینب نبود

جاده عشق

ای تک سوار جاده عشق ای سبزترین موعود !!! راهی نمانده تا سرودن آخرین ترانه انتظار و فاصله ای نیست از کلبه ی سرد انتظار تا قصر زیبای وصال. نماز نیمه شبهای نیایش را به عشق تمنای تو به قامت می ایستیم و هر صبح کتاب خواب را به عشق روی تو می بندیم و پنجره ی چشمانمان را رو به باغ یاد تو می گشاییم و فصل داستان زندگی را با نام تو آغاز می کنیم و به شوق رویشی دوباره زیر لوای سبز تو بذر امید بر زمین زندگیمان می افشانیم چرا که آمدنت را باور داریم و به تقدس همین باور است که هر جمعه دروازه های نگاهمان رابه چراغهای انتظار آزین می کنیم . گره دلها را بر غرفه های جملات ندبه می بندیم تا سایه بان مژه ها و بر قلب کتاب دعا شبنم اشک می کاریم به یمن رسیدن سبزترین جمعه تاریخ که تو از ره می رسی و دروازه های عشق را فتح می کنی .
مهدی جان!!! تو رابه حرمت مسافران جاده انتظار تو را به حرمت عاشقان منتظر و منتظران عاشق تو را به حرمت بال و پر خاکی کبوتران آن مزار بی نشان و به حرمت ناله هایمان از پشت پرده ی غیبت در آی و به کنعان دیده ها قدم بگذار و خلعت سبز جاوید را به افق قلبهای منتظران شیعه بپوشان .
مولا جان!!! مگر نمی دانی؟؟ مگر نمی بینی ؟؟ میدانم که می بینی و می دانم که می دانی روزگار نامردی هاست و زمانه تکرار قصه سرنوشت فرزندان آدم هر روز هابیلی در آتش کینه قابیلی می سوزد . بیا تا کربلا در مظلومیت خود به دور غریبی حسین چرخ نزند و قافله زینب بی قافله سالار سفر نکند بیا و با ستمدیدگان جهان را برای همیشه به قدرت بنشان. بیا که عدالت در انتظار قدمت بی تاب و بی قرار است یا صاحب الزمان .

صحنه ی آزمون

فلسفه ی آزمایش روشن ساختن صدق و توانایی و جوهره ی ناب و قابلیتهای نهفته در انسانهاست . ادعای ایمان و حق جویی در صحنه عمل و در بوته ی آزمایش است که حقانییت و صدق خود را نشان می دهد . از این رو انسانهای والا پیوسته برای موفقیت در امتحان زندگی می کوشند. آزمون نیز بوسیله ی سختیها و شهادت ها و فقدان عزیزان و از کف رفتن مال و جان بستگان یا کذشتن از عزیزترین چیزها انجام می گیرد .
قرآن کریم هشدار می دهد که مردم گمان نکنند با گفتن این که ایمان آورده ایم رها میشوند بلکه باید آزموده شوند همچون پیشینیان تا راستگویان از دروغگویان بازشناخته شوند .
میدان جهاد یکی از بهترین صحنه های آزمون ایمان و اخلاص و صدق انسانهاست. کربلا نیز از شاخص ترین میدانهای نبردحق و باطل بود که صادقان را به حضور و نثار جان می طلبید . بسیاری از آزمون های کربلا مردود شدند. جمعی هم که به حیات ابدی و فوز عظیم دست یافتند شهدای کربلا بودند که نقد جان را در بازار جانان به کف گرفته و با عروس شهادت هم آغوش شدند.
یاران امام حسین علیه السلام که شب عاشورا خود را میان ماندن و رفتن دیدند و با انتخاب ماندن و جنگیدن و شهید شدن در رکاب امام حسین بالاترین امتیاز را در این آزمون حیاتی بدست آوردند. امام نیز صدق و وفای آنان را ستوده و به بی همتا بودن اصحاب خویش همان شب شهادت دادند. ولی آیا همه ی انسانها در لحضه ی انتخاب میتوانند از آزمون رو سفید و موفق بیرون آیند . شیرینی زندگی در انتخابهای عالی و موفقیت در این آزمونهاست .

محبت خداوند

خداوند متعال وقتی انسان را خلق کرد از همان ابتدا محبت خویش را در دل او جای نهاد ولی شاید بپرسیدمگر میشود محبت خدادر دل گنهکار هم باشد . در جواب خواهیم گفت: آری محبت خدا در دل همه ی ما موجود است ولی گرد و غبار گناه بر روی آن نشسته و نمی گذارد این محبت شکوفا شود . عاشورا یکی از روزهایی است که می تواند این غبار را از روی دل ما پاک کند . ولی باید سعی کنیم که با گناهی دوباره این محبت زیر گرد و غبار گناه پنهان نشود .

 قرآن امر و نهی می کند و ساکت است و ناطق که حجت خداست بر خلقش

یک روایت

در روایت است که حضرت ابراهیم خلیل الله بر سرزمین کربلا گذر نمود پای اسب او بلغزید و خلیل بر زمین افتاد و خون از جبین او بر محاسنش جاری شد خلیل در تحیر فرو ماند جبرئیل نازل شد وابراهیم را پریشان و در خون دید گفت ای خلیل ترا گناهی نبود که چنین پیش آمد بلکه اینجا کربلاست و در این سرزمین فرزند آخرین پیامبر به ظلم کشته خواهد شد و خون مطهرش بر زمین جاری خواهد گشت .

چنین است که آدم و نوح و ابراهیم و محمد بر خون وعده داده شده ی حسین گریستند تا اینکه در سال ۶۱ هجری خون موعود جاری شد .

حزن آلود و ماتم زده

                                                     مناجات   

    الهی زبان  به حمد و ستایش تو می گشاییم و به توفیقی که رفیق نمودی سپاس میداریم و آسمانی ترین درود ها را به خاندان آسمانی رسول خدا  محمد مصطفی نثار می کنیم این را از سر صدق و اخلاص به آستان حضرت محبوب  خون موعود اباعبدالله الحسین

                                                      تقدیم می داریم .

                                        السلام علیک یا اباعبدالله

      "... در حسینیه ی دلمان مرغان محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابه ی چشم بیقراری می کنند. سینه ی ما تکیه ای قدیمی است سیاه پوش با کتیبه ی درد و داغ . درب آن با کلید " یا حسین" باز می شود و زمین آن بااشگ و مژگان آب و جارو می شود . " ( استاد جواد محدثی)

فرهنگ عا شورا فرهنگ شور و شعور است . حادثه ی کربلا جلوه ی حماسه و عرفان است .  کسانیکه می خواهند در جریان همیشه جاری عاشورا بمانند و در سفینه ی هدایت و نجات امام حسین یه جایی داشته باشند باید خویش را در خانه ی فرهنگ حماسه و عرفان حسینی نام نویسی کنند این است صراط حسین(ع).

دو گروه حقیقت صراط حسین را در نیافته اند آنانکه در سیمای عقل و عنوان روشنفکری دست از محبت و شور حسینی کشیدند و هم کسانی که در سیمای عاشق باطن سراسر شعور این فرهنگ را مسخره گرفتند . و این هر دو ناخواسته این نزاع ساختگی راحربه ای در دست بد خواهان نهاد ند تا به هر دو هجوم آورد و هر دو را نابود سازد . آنچه در این میان نصیب ما می گردد  اجتماعی متفرق و افکاری پریشان است . و حال آنکه قصد ما قدم در صراط متین و بهره مندی از نور مبین حضرات معصومین و خصوصا حضرت سیدالشهدا(ع) بوده است .

                                                      یا حسین

                 online_javad@yahoo.com  جهت نظرات .